سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

صف می کشند دلتنگی های من

چو دانه های تسبیح به نخ کشیده شده

چقدر بگردانم...دانه ها را

تا تو بیایی؟



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/6/17 توسط محب

کی میرسدبه کوی توپای وصال من

تا بشنوی صدای تمنای پای من

بردامنت دخیل دودست دعای من

ای کعبه من و عرفات و منای من

باتو حذر زسعی صفامروه میکنم

داری خبر چه با دل بی تاب میکنی

دل را به سوز آتش هجر آب میکنی

شبهامرا به یاد خودت خواب میکنی

گاهی که جلوه دررخ مهتاب میکنی

دل را خراب جذبه ی آن جلوه میکنم

جز درد و غم نبوده ز هجران نصیب من

رحمی نمی کنی به دل ناشکیب من

مقصود من توئی تو ز امن یجیب من

دیدم شکوه شکوه به توای حبیب من*

بااین شکوه بر در تو شکوه می کنم*

صمد علیزاده



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/6/17 توسط محب

گیرم که زیر بیرق امام حسینی

هنوز زینب ،خیالش از تو راحت نیست

کاری کن…

شب عاشورا به برادرش می گفت

اصحابت را امتحان کرده ای؟

به آنها اطمینان داری؟

روی عکس کلیک فراموش نشود



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

کاش آنشب همه جا شب می شد

خاک گ و د ا ل مؤدب می شد

داشت از خون گ ل و ی آقا

لب گ و د ا ل لبالب می شد

بی پر و بال و بدون سر هم

داشت جبریل مقرب می شد

کاش در نیمه شب دفن ح س ی ن

بوریا چادر زینب می شد

یا که افلاک ز هم می پاشید

یا تن شاه مرتب می شد ...

روی عکس کلیک کنید



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

سلام اقا جان غریب الغربا آقای غریب نواز دلم میخواد شستشوی کف این صحن به عهده اشک چشمای منو جاروب کردنش هم ب عهده مزه های من باشه انگار صد ساله نیومدم حرمت انگار صد ساله که خونمو گم کردم ورنگ خونه رو ندیدم اما از همین جاهم میتوانم دید خواهش دست گدایانت را:

چشم ما در گذر لیلا بود

گوییا منتظر لیلا بود
آنکه میرفت و دو صد مجنون داشت

محملی در سفر لیلا بود
دل دیوانه ما را می بُرد 

غارت دل هنر لیلا بود
دشت را دیدم و گشتم حتی

لاله هم خون جگر لیلا بود
دست ما نیست اگر مجنونیم

همه اش زیر سر لیلا بود
دوست دارم کَرَم نانش را

سبزی سفره ی احسانش را
آمدم صبح سلامت کردم

خویش را آهوی دامت کردم
نذر فرزند شما کنج حرم

چهارده روز اقامت کردم
از شب زلف شما برگشتم

آمدم شهر قیامت کردم
آن کرامات شما را گفتم 

همه را عبد و غلامت کردم
قسمت این بود مشرف نشوم

از همین دور سلامت کردم
یوسف روی شما را دیدیم

ذبح کردیم اگر سر ها را

دوست دارم کرم نامش را

سبزی سفر? احسانش را

شکر اینکه به لب ما دادند

استان بوسی ایوانش را

در گذرگاه عبورش جبرئیل

پاره می کرد گریبانش را

ازهمین فاصله هم می بیند

خواهش دست گدایانش را

نمی ارزد به جویی کشور ما

گربگیرند خراسانش را

چمدان سفرم را بستم

حاجیم راهی مشهد هستم

کاش کنج حرمت لانه کنم

درخیابان شما خانه کنم

دور تادور قدمهای تو را

پر زخاکستر پروانه کنم

دوست دارم صلواتی،غزلی

نذری دعبل این خانه کنم

پیش چشمان تو مدیونم اگر

یاد پیمانه و میخانه کنم

مرد سلمانی نیشابورم

گیسوانی بده تا شانه کنم

سری از ناقه برون کن اقا

دل مارا پر خون کن اقا

امدم صبح سلامت کردم

خویش را اهوی دامت کردم

نذر فرزند شما کنج حرم

چهارده روز اقامت کردم

از شب زلف شما برگشتم

امدم شهر قیامت کردم

ان کرامات شما را گفتم

همه را عبد وغلامت کردم

قسمت این بود مشرف نشوم

از همین دور سلامت کردم

اسلام ای علی بن موسی

پسر فاطمه ای عشق خدا

من کیم زردترین گندمتان

روی دستای همین مردمتان

گیوه پاره مشتاق شما

سالک جاده مشهد قمتان

همه مستیم ازان چشمانت

صلوات لب ما بر خمتان

ازدهام است وشلوغلی ملک

خوش به حالم که نکردم گمتان

مدد از مادرتان می گیرم

تا بخوانم علی سومتان

ای که خورشیدترین خورشیدی

هشتمین ائینه توحیدی

سائلم پیشت در اینجا من

زائر نیمه شب اقا من

پنجره های کرامت باتو

گره سبز دخیلش با من

به خداوند قسم راهی نیست

از دو چشمان غریبت تا من

مثل پروانه خاکستریم

ببین چه کرده نگاهت بامن

من پر از تاریکم اماتو

تو پراز ائینه ای اما من

من همانم که تو راهش دادی

اهوی را که پناهش دادی

روی عکس کلیک کنید

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

هر وقت به این بیت جعفر ابوالفتحی میرسم یادم می افته از واقعه کودکی خودم که سخت بیمار بودم و دکترها جوابم کرده بودند مادرم گفته بود اقا اگه نوکرت میشه زنده نگهش دار والا بهتر که بمیره

مادرم من را به تو تقدیم کرد:

مادرم من را به غم تعلیم کرد

قلب من را بر غمت تسلیم کرد

هر چه دارم از دعای مادر است

مادرم من را به تو تقدیم کرد

از همان دوران خوب بچه گی

گریه کردن را به من تفهیم کرد

در میان دیده ی بیمار من

پرچم عشق تو را تکریم کرد

روی دیوار دل تفدیده ام

چشم بیمار تو را ترسیم کرد

جایگاه قلب معصوم مرا

روی خاک کربلا تنظیم کرد

روی زیبای تو چشم قلب را

از همه زیبا رخان، تحریم کرد

روی عکس کلیک فراموش نشود



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

الهی دل به جمال مطلق داده ایم هر چه بادا باد....البته هر کس دل به کسی داده ها فکر نکنی گفتن عین حقیقت میشود برای ما

روی عکس کلیک فراموش نشود



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

سلام قول من رب الرحیم
قلمم نمیچرخد انگشتانم نمینویسد قلبم تند میزند وچشمانم عاجزانه فریاد میزند پس کی ؟؟؟چه زمانی وچه وقتی می آیی ؟؟؟
یا منتقم الزینب یا منتقم الزهرا ویا.... یا منتقم البقیع
بار دیگر در سالروز تخریب حرم ائمه بقیع تخریب کردند وامصیبتا....
شاهد مثالم یک بیت از این شعر است اما کاملش رو مینویسم:

نمی خواهم قیامت غیر تو مال کسی باشم
به غیر از کربلا حیف است دنبال کسی باشم
به دنبال تو می گردم در آنجا مثل این دنیا
تویی آمال من من از چه آمال کسی باشم
سری دارم اگر بر تن امانت دار دلدارم
نمی خواهم خیانت کار اموال کسی باشم
سری بر نیزه می بینم تنی بر خاک روز و شب
به سینه محرم اسرار گودال کسی باشم
سر و روی امام نی سوارم بس که مجروح است
نمی خواهم دگر جویای احوال کسی باشم
نه حالی مانده در حالم نه عیدی مانده در عالم
چگونه با چنین منوال خوشحال کسی باشم

به بامی اوج می گیرم که خود از موج خون پرزد
برو ای نفس تا من هم پر و بال کسی باشم
به بال سوخته آموخته دل پر گرفتن را
خوش آنروزی که در آتش سبک بال کسی باشم
مدال آتش عشقت به سینه سوز می بخشد
که من رسواترین دل بر لب و خال کسی باشم
عطش را تشنه ام یاران که آتش می زند بر دل
که من شرمنده حلقوم اطفال کسی باشم

در سال روز تخریب قبرستان بقیع و شکستن قلب هزاران عاشق اهل بیت(ع) بار دگیر این واقعه هولناک تکرار و عرش الهی به لرزه در آمد . قلب جهان اسلام به ویژه تشیع بار دیگر توسط خنجر وهابی های سلفی پاره پاره شد و معروف ترین امام زاده شمال آفریقا و بزرگترین محل تجمع محبین اهل بیت(ع) در کشور لیبی با خاک ، یکسان گردید ولی این فاجعه به این جا ختم نشد و وهابی ها ،مزار این امام زاده شریف را تخریب و عمل قبیح نبش قبر را انجام داده و به جسد ایشان جسارت های بسیاری روا داشتند .در ادامه مطلب،کلیپ لحظه انفجار حرم مطهر و همچنین کلیپ نبش قبر این امام زاده را می بینیدحرم "عبدالسلام الاسمر" امام زاده مظلوم از نوادگان کریم اهل بیت امام حسن مجتبی(ع) به عنوان بزرگترین قطب زیارتی شیعیان در کشور لیبی و شمال آفریقا به حساب می آمد که این واقعه عظیم در آن رخ داده و جهان اسلام را در بهتی عظیم فرو برده است .در این حادثه عظیم 30 نفر از شیعیان لیبی به شهادت رسیده و تعداد 212 نفر نیز مجروح و به بیمارستان منتقل شده اند :
کلیپ قبل از تخریب حرم مطهر

کلبیپ لحظه انفجار حرم

کلیپ تخریب حرم مطهر

کلیپ نبش قب راین امام زاده بزرگوار

کامل تر این جنایت خصمانه وهابیت تروریست جهانی در وب دوست عزیزم
 قرآن و اهل بیت تنها راه نجات



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/6/7 توسط محب

باید اینجا حرم درست کنند
چار تا مثل هم درست کتتد
با امام حسن سزاوار است
چند باب الکرم درست کنند
با طلا دور مرقد سجاد
بیتی از محتشم درست کنند
به تولای باقر و صادق
صحن دارالقلم درست کنند
نزد ام البنین نمادی از
مشک و دست و علم درست کنند
"دودمه" نه در این مکان باید
شاعران "چاردم" درست کنند
با کریمان "کریم خانی"ها
قطعه ی "آمدم" درست کنند
دورگنبد چهار گلدسته
ولی از داغ خم درست کنند
کاش هرجیز را نمی سازند
کوچه را دست کم درست کنند
کوجه را در ادامه ی طرح ِ
از حرم تا حرم درست کنند...

بند اخر یک غزل بلند ازمهدی رحیمی



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/6/6 توسط محب

سه دانگ از صدای عاشیق ها
هنوز در زیر آوار است
و شمس تبریزی
آمده است به فعلگی و معلمی قرآن
جایی در حوالی اهر
و شیخ محمود
دارد از زیر همین آوار
مثنوی و قرآن بیرون می آورد و می خواند:
"همه عالم به نور اوست پیدا ..."
ستارخان هنوز یک پایش در زیر آوار است
فریاد می زند که از سفارتخانه های اجنبی
کمک قبول نباید کرد
حالا با شمس در محله ی سلّه بافان می چرخم
با ناصرخسرو به خانه ی قطران می روم
آن روز هم که زلزله آمد
چهل هزار تن مردند
همیشه خاصیت زلزله همین است
که روح ها را
به هم می ریزد
کمال را از خجند می برد به سرخاب و
باکری را از مجنون می کشاند به آسمان ارومیه
و مرا از این گوشه ی جهان می برد
به کوچه ی دلتنگی آقامحمدحسین بهجت تبریزی...
یکی دست شهریار را بگیرد
که بیرون زده ست این وقت شب
با زیرشلواری و همان کلاه پوستی
در محله ی پدری
دنبال حبیب و رفقایش می گردد...
تاریخ می گوید این زلزله
پس زلزله هایی ست
که پیشتر آمده بود
و این از خواص زلزله الارض است
که گاه تکه ای از بسطام را می برد به بم
و کوه حیدربابا را
این وقت شب
آورده است به رختخواب ابری من
در دهلی نو
و من از او مدام
سراغ ساز "عاشیق عیمران" را می گیرم...

استاد قزوه

دلنوشته ام را در گلو حبس میکنم برای شب اول قبر که برای سوال کننده ها مصیبت رقیه خاتون بگویم برای شما فقط از آذربایجان گفتم



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/6/6 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.