سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

سلام اقا جان غریب الغربا آقای غریب نواز دلم میخواد شستشوی کف این صحن به عهده اشک چشمای منو جاروب کردنش هم ب عهده مزه های من باشه انگار صد ساله نیومدم حرمت انگار صد ساله که خونمو گم کردم ورنگ خونه رو ندیدم اما از همین جاهم میتوانم دید خواهش دست گدایانت را:

چشم ما در گذر لیلا بود

گوییا منتظر لیلا بود
آنکه میرفت و دو صد مجنون داشت

محملی در سفر لیلا بود
دل دیوانه ما را می بُرد 

غارت دل هنر لیلا بود
دشت را دیدم و گشتم حتی

لاله هم خون جگر لیلا بود
دست ما نیست اگر مجنونیم

همه اش زیر سر لیلا بود
دوست دارم کَرَم نانش را

سبزی سفره ی احسانش را
آمدم صبح سلامت کردم

خویش را آهوی دامت کردم
نذر فرزند شما کنج حرم

چهارده روز اقامت کردم
از شب زلف شما برگشتم

آمدم شهر قیامت کردم
آن کرامات شما را گفتم 

همه را عبد و غلامت کردم
قسمت این بود مشرف نشوم

از همین دور سلامت کردم
یوسف روی شما را دیدیم

ذبح کردیم اگر سر ها را

دوست دارم کرم نامش را

سبزی سفر? احسانش را

شکر اینکه به لب ما دادند

استان بوسی ایوانش را

در گذرگاه عبورش جبرئیل

پاره می کرد گریبانش را

ازهمین فاصله هم می بیند

خواهش دست گدایانش را

نمی ارزد به جویی کشور ما

گربگیرند خراسانش را

چمدان سفرم را بستم

حاجیم راهی مشهد هستم

کاش کنج حرمت لانه کنم

درخیابان شما خانه کنم

دور تادور قدمهای تو را

پر زخاکستر پروانه کنم

دوست دارم صلواتی،غزلی

نذری دعبل این خانه کنم

پیش چشمان تو مدیونم اگر

یاد پیمانه و میخانه کنم

مرد سلمانی نیشابورم

گیسوانی بده تا شانه کنم

سری از ناقه برون کن اقا

دل مارا پر خون کن اقا

امدم صبح سلامت کردم

خویش را اهوی دامت کردم

نذر فرزند شما کنج حرم

چهارده روز اقامت کردم

از شب زلف شما برگشتم

امدم شهر قیامت کردم

ان کرامات شما را گفتم

همه را عبد وغلامت کردم

قسمت این بود مشرف نشوم

از همین دور سلامت کردم

اسلام ای علی بن موسی

پسر فاطمه ای عشق خدا

من کیم زردترین گندمتان

روی دستای همین مردمتان

گیوه پاره مشتاق شما

سالک جاده مشهد قمتان

همه مستیم ازان چشمانت

صلوات لب ما بر خمتان

ازدهام است وشلوغلی ملک

خوش به حالم که نکردم گمتان

مدد از مادرتان می گیرم

تا بخوانم علی سومتان

ای که خورشیدترین خورشیدی

هشتمین ائینه توحیدی

سائلم پیشت در اینجا من

زائر نیمه شب اقا من

پنجره های کرامت باتو

گره سبز دخیلش با من

به خداوند قسم راهی نیست

از دو چشمان غریبت تا من

مثل پروانه خاکستریم

ببین چه کرده نگاهت بامن

من پر از تاریکم اماتو

تو پراز ائینه ای اما من

من همانم که تو راهش دادی

اهوی را که پناهش دادی

روی عکس کلیک کنید

 



نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/6/16 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.