بسم الله الرحمن الرحیم
چرا حضرت زهرا س پشت در رفت؟
طرح مسأله
طبق منابع تاریخی اولین کسی که این شبهه را مطرح کرده، شخص خلیفه دوم عمر بن الخطاب است :
طبق نامه ای که در کتب تاریخی آمده است که خلیفه دوم به معاویه نوشته است و یزید آن را به پسر عمر بن الخطاب می دهد تا بخواند؛ پس از آنکه برای بیعت گرفتن به خانه امیرالمؤمنین امام علی ع می روند، او در نامه اش اینگونه می¬گوید که:
فَأَتَیْتُ دَارَهُ مُسْتَیْشِراً لِإِخْرَاجِهِ مِنْهَا، فَقَالَتِ الْأَمَةُ فِضَّةُ وَ قَدْ قُلْتُ لَهَا قُولِی لِعَلِیٍّ یَخْرُجْ إِلَى بَیْعَةِ أَبِی بَکْرٍ فَقَدِ اجْتَمَعَ عَلَیْهِ الْمُسْلِمُونَ فَقَالَتْ إِنَّ أَمِیرَ الْمُؤْمِنِینَ (ع) مَشْغُولٌ، فَقُلْتُ خَلِّی عَنْکِ هَذَا وَ قُولِی لَهُ یَخْرُجْ وَ إِلَّا دَخَلْنَا عَلَیْهِ وَ أَخْرَجْنَاهُ کَرْهاً، فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ فَوَقَفَتْ مِنْ وَرَاءِ الْبَابِ، فَقَالَتْ أَیُّهَا الضَّالُّونَ الْمُکَذِّبُونَ مَا ذَا تَقُولُونَ وَ أَیَّ شَیْءٍ تُرِیدُونَ. فَقُلْتُ یَا فَاطِمَةُ. فَقَالَتْ فَاطِمَةُ مَا تَشَاءُ یَا عُمَرُ. فَقُلْتُ مَا بَالُ ابْنِ عَمِّکِ قَدْ أَوْرَدَکِ لِلْجَوَابِ وَ جَلَسَ مِنْ وَرَاءِ الْحِجَابِ. فَقَالَتْ لِی طُغْیَانُکَ یَا شَقِیُّ أَخْرَجَنِی وَ أَلْزَمَکَ الْحُجَّةَ، وَ کُلَّ ضَالٍّ غَوِیٍّ. فَقُلْتُ دَعِی عَنْکِ الْأَبَاطِیلَ وَ أَسَاطِیرَ النِّسَاءِ وَ قُولِی لِعَلِیٍّ یَخْرُجْ. فَقَالَتْ لَا حُبَّ وَ لَا کَرَامَةَ أَ بِحِزْبِ الشَّیْطَانِ تُخَوِّفُنِی یَا عُمَرُ وَ کَانَ حِزْبُ الشَّیْطَانِ ضَعِیفاً. فَقُلْتُ إِنْ لَمْ یَخْرُجْ جِئْتُ بِالْحَطَبِ الْجَزْلِ وَ أَضْرَمْتُهَا نَاراً عَلَى أَهْلِ هَذَا الْبَیْتِ وَ أُحْرِقُ مَنْ فِیهِ، أَوْ یُقَادَ عَلِیٌّ إِلَى الْبَیْعَة .(- بحارالأنوار ج : 30 ص : 291)
و طبق گزارش فوق اولین شخصی هم که به این شبهه پاسخ گفته، وجود مبارک حضرت زهرا س است که تفصیل و توضیحش را بیان خواهیم کرد.
تفصیل مسأله:
از چند جهت به این شبهه باید پاسخ داد.
جهت اول: اینکه آیا غیرت امیرالمؤمنین اجازه می دهد که یک زن پشت در برود؟
پاسخ این است که این کار با غیرت منافاتی ندارد، و شاهد آن اینکه هرگاه لازم می¬شد رسول خدا ص به زنان خود و ام ایمن می¬فرمود که به کسی که در می¬زد، پاسخ دهند.
(الاحتجاج صص470-471؛ کشف الیقین صص 260،305؛ بحار الانوار ج32ص347؛ ج 39ص 267؛ ج90ص272؛ ج37 ص313؛ج 38 صص349-350؛ 121-122، 126، 152؛305،356-357؛ الطرائف ص 72؛ مناقب ابن مغازلی،دعوت راوندیص47؛ مشارق انوارالیقین؛ کشف الغم? ج1ص91؛ منقب خوارزمی صص86-87؛فرائد السمطین ج1ص 331؛کفای? الطالب ص312)
و حال آنکه در روایت آمده است: «کَانَ إِبْرَاهِیمُ أَبِی غَیُوراً وَ أَنَا أَغْیَرُ مِنْهُ وَ أَرْغَمَ اللَّهُ أَنْفَ مَنْ لَا یَغَارُ مِنَ الْمُؤْمِنِین». (- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج100، ص: 248)
که جمع بین این دو مطلب در مورد پیامبر اکرم ص، عدم تنافی فرستادن همسر برای پاسخ دادن به کسی که درِ خانه را می¬زند و بین غیرت مرد است.
همچنین که این مطلب در مورد امیرالمؤمنین ع هم صادق است. از امام علی ع روایت شده است که ایشان ضمن نکوهش از بعضی مردم عراق که زنانشان در بیرون منزل به صورت زننده¬ای با مردان اختلاط داشتند فرمود:«لعن الله من لایغار». (المحاسن، ج1، ص: 115- بحار الأنوار (ط - بیروت)، ج76، ص: 115)
پس امکان ندارد که ایشان مرتکب فعلی شوند که خود صاحبان آن فعل را اینگونه توصیف می کند. و جهت فعل حضرت زهرا س در جهت دوم بیان شده است.
جهت دوم: وجه حضور پررنگ حضرت زهرا س در کل اتفاقات پس از وفات رسول خدا س که از جمله¬ی آن اتفاقات هجوم به خانه حضرت می باشد چیست؟
وقتی که حضرت علی ع را برای بیعت به مسجد می¬برند و نهایتا به خاطر حضور حضرت زهرا س و ممنانعت امام علی ع از بیعت، حضرت را آزاد می کنند، حضرت زهرا س به امیرالمؤمنین ع می¬فرماید:
«روحی لروحک الفداء و نفسی لنفسک الوقاء یا ابا الحسن ان کنت فی خیر کنت معک و ان کنت فی شر کنت معک.» (نهج الحیا? ص 159ح75)
برای توضیح این مطلب و استفاده ما از این جمله برای جواب این شبهه مقدمه¬ای باید گفته شود و آن اینکه، برخی انسان ها علاوه بر شخصیت حقیقی خود یک شخصیت حقوقی هم دارند، و هر کدام از این دو شخصیت احکام مخصوص به خودش را دارد، برای مثال هر دوازده امام شیعه در عنوان امامت که یک شخصیت حقوقی برای ائمه ع حساب می شود مشترک هستند-اگرچه به لحاظ شخصیت حقیقی امتیازات و ویژگی های منحصر به فردی مثل مولود کعبه بودن داشته باشند- و این عنوان برای دیگران احکامی را در بردارد، یعنی بعضی از عناوین تکلیف¬آور است؛ برای توضیح مطلب نمونه ای از قرآن که درباره پیامبر اکرم ص است نقل می¬کنیم.
شخص پیامبر به عنوان محمد بن عبدالله مثل بقیه انسان ها بود که قرآن هم در این زمینه میفرماید:
قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُم. (کهف / آیه 110)
ولی ایشان یک شخصیت حقوقی هم داشتند که همان دارا بودن عنوان نبوت بود، که این عنوان از عناوین وظیفه¬ساز است، به عنوان مثال چون ایشان نبی شده اند قرآن می¬گوید که ای مردم حق ندارید در محضر او صدایتان را بلند کنید که اگر اینگونه کنید، اعمال شما حبط می¬شود.
یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَرْفَعُوا أَصْواتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِیِّ وَ لا تَجْهَرُوا لَهُ بِالْقَوْلِ کَجَهْرِ بَعْضِکُمْ لِبَعْضٍ أَنْ تَحْبَطَ أَعْمالُکُمْ وَ أَنْتُمْ لا تَشْعُرُون. (سوره حجرات / آیه 2)
حال در محل بحث ما هم از وقت رحلت پیامبر اکرم ص که امیرالمؤمنین ع دارای مقام امامت شدند، این عنوان برای بقیه وظیفه¬آور بود، چنانچه رسول خدا ص در روز غدیر این وظیفه مردم را به آنها ابلاغ کرد که هر کس من برای او ولیّ بودم- که او در مقابل این مقام ولایت من وظیفه¬هایی داشت- زین پس علی ع ولیّ او هست، و اگر نبود این وظیفه مردم در مقابل این مقام و یک مقام شخصی می¬بود، ابلاغ آن- بلکه وجوب ابلاغ آن (یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ. سوره مائده/ آیه 67)- به مردم وجهی نداشت! و همه باید در دفاع از این مقام برمی¬آمدند، که حضرت زهرا س هم به خاطر همین مسأله هست که به دفاع از همسر خود که امام شده است جانفشانی می¬کند، آنجا که در جواب خلیفه دوم فرمود: طُغْیَانُکَ یَا شَقِیُّ أَخْرَجَنِی؛ مشخص است که طغیان خلیفه دوم به خاطر امام علی ع و بیعت گرفتن از ایشان بود و حضرت زهرا س در دفاع از ولایت به پشت در رفتند تا حجت را بر آنان تمام کنند( و الزمک الحج?).
حال ممکن است سوال شود که در بین اعضای خانه چرا حضرت زهرا س پشت در رفت و دیگران برای دفاع از حریم ولایت دست به کار نشدند، پاسخ همان است که حضرت زهرا س خود فرمودند که برای اتمام حجت پشت در آمدند، توضیح مطلب اینکه در بین اعضای خانه حضرت زهرا س دارای ویژگی¬ای بودند که دیگران به این وضوح از اینچنین ویژگی برخوردار نبودند، که این ویژگی را از زبان خود حضرت نقل می¬کنیم.
وقتی حضرت زهرا س در بستر بیماری بودند خلیفه اول و دوم خواستند به عیادت حضرت بروند- که خود این درخواست وقت ملاقات هم به خاطر این ویژگی بود که پایین تر بیان می¬شود- که ایشان اذن ندادند، تا آن دو حضرت علی ع را واسطه قرار دادند تا توانستند خدمت حضرت برسند که حضرت زهرا س جواب سلام آنها را هم نداد، تا اینکه خطاب به آن دو فرمودند که اگر حدیثی را بگویم که شنیده باشید از پیامبر ص آن را، به آن اعتراف می¬کنید؟ آن دو گفتند: بله؛ حضرت زهرا س فرمودند:
ألم تسمعا رسول اللَّه صلّى اللَّه علیه وآله وسلّم یقول: رضى فاطمة من رضای وسخط فاطمة من سخطی فمن أحب فاطمة ابنتی فقد أحبنی، ومن أرضى فاطمة فقد أرضانی ومن أسخط فاطمة فقد أسخطنی.
آن دو در جواب گفتند که بله ما این را از پیامبر ص شنیده ایم.
سپس حضرت زهرا س فرمودند:
فانی أشهد اللَّه وملائکته انکما اسخطتمانی وما أرضیتمانی ولئن لقیت النبی لأشکونکما الیه. (الامامة والسیاسة ج 1 ص 13)
و یا روایت دیگر که می¬فرماید:
«فاطمة بضعة منّی یریبنی ما أرابها و یؤذینی ما آذاها.»
فاطمه، پاره تن من است؛ مرا آشفته مىکند، هر آنچه او را آشفته کند، و اذیت می کند مرا آنچه که او را اذیت کند.
(صحیح بُخارى: 6/ 158، مسند احمد: 4/ 328، صحیح مُسلم: 7/ 141، کتاب فضائل الصحابة، باب فضائل فاطمة بنت النبى صلّى اللَّه علیه وآله، سنن ابى داوود: 1/ 460.)
و این اتمام حجت به این نحو به سرانجام رسید که به حکم قرآن کریم با اذیت حضرت زهرا که موجب اذیت رسول خدا ص می¬شود، خود را مورد لعن در این دنیا و آن دنیا قرار دادند، آنجا که می¬فرماید:
إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَةِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهینا. (سوره احزاب ، آیه 57)
این ویژگی در حضرت زهرا س بود که آنها را رسوا کرد، به نحوی که ابوبکر در اواخر عمرش از این کرده¬ی خویش ابراز پشمانی کرد و گفت سه کار انجام دادم که ای کاش آنها را انجام نمی¬دادم:
عبد الرحمن بن عوف در بیماری ابوبکر بر او وارد شد و بر وی سلام کرد ، پس از گفتگویی ، ابوبکر به او چنین گفت :
أما إنی لا آسى على شیء إلا على ثلاث فعلتهن ، وثلاث لم أفعلهن ، وثلاث وددت أنی سألت رسول الله صلى الله علیه وسلم عنهن : وددت أنی لم أکن کشفت بیت فاطمة وأن أغلق علی الحرب .
تاریخ الإسلام ، ج3 ، ص118 و تاریخ الطبری، ج 2، ص 619، ج 3 ص 430 ط دار المعارف بمصر و الامامة والسیاسة - ابن قتیبة الدینوری ، تحقیق الزینی - ج 1 - ص 24 و تاریخ مدینة دمشق - ابن عساکر - ج 30 - ص 422 و شرح نهج البلاغة - ابن أبی الحدید - ج 2 - ص 46 – 47 و المعجم الکبیر - الطبرانی - ج 1 - ص 62 و مجمع الزوائد - الهیثمی - ج 5 - ص 202 – 203 و مروج الذهب ، مسعودی شافعی ، ج1 ، ص290 و میزان الاعتدال - الذهبی - ج 3 - ص 109 و لسان المیزان - ابن حجر - ج 4 - ص 189 و کنز العمال ، المتقی الهندی ، ج 5 ، ص631 و ... .