ن...
نه تاب و توان نه جسم و جانی دارم
نه پیش کسی نام و نشانی دارم
خوشحال از آنم که برای سگ دوست
در کیسه ی پوست استخوانی دارم
جلیل صفربیگی
اواز قطره عمری م .ح .ب بوده ام
وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...
|
ن... نه تاب و توان نه جسم و جانی دارم نه پیش کسی نام و نشانی دارم خوشحال از آنم که برای سگ دوست در کیسه ی پوست استخوانی دارم جلیل صفربیگی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب
ای چرب ز مدح تو زبان ها به دهان ها لکنت زده ی مدحت تو چرب زبان ها ما رفته ز خود آمده بودیم که ناگاه جوشید ز شش سمت بروها و بمان ها افغان خراشیده به نی یافت تراشی صیقلکده ی بانگ کلیمند شبان ها لب تشنگی از حرمت و حرمان دو مقام است یک روز محرم نشوند این رمضان ها در شهر کسی نیست که چیزی نفروشد در راسته ی ما همه بازند دکان ها توضیح بتان نیز همان ستر بتان است در پرده ی ناموس حجازند اذان ها نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب
|