اواز قطره عمری م .ح .ب بوده ام
وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...
|
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب
شب بارون توی زندون? دیدمش با لب خندون یه عالم ستاره پاشید? تو شب ابری زندون
اونی که اسیر دنیاس? اونی که مست غروره اگه دنیا رو بگیره? تو خودش زنده به گوره اما زندونی عاشق? اگه از پنجره دوره توی تاریکی غربت? نوره نوره? نوره نوره
شب بارون توی زندون? دیدمش با لب خندون یه عالم ستاره پاشید? تو شب ابری زندون
مهر و سجاده سلول? یه تیکه سنگ صبوره
سور و سات سحر اون? سین و صاد حمد و سوره آره زندونی عاشق اگه از پنجره دوره خالی از خود? از خدا پر? مثل تک درخت طوره
شب بارون توی زندون? دیدمش با لب خندون یه عالم ستاره پاشید? تو شب ابری زندون
با پر و بال شکسته? رو سر ابرا نشسته راز پروازش همینه? که به دنیا دل نبسته
یه دعا با دست بسته? یه سلام اما گسسته زیر شلاقای دشمن? کمر درد و شکسته
شب بارون توی زندون? دیدمش با لب خندون یه عالم ستاره پاشید? تو شب ابری زندون
محرم داغ شقایق? حرمت گلای شب بو مث شمع و مث شبنم? با گذشت و بی هیاهو یه پرنده مهاجر? تکیه گاه صد پرستو یه مسافر همیشه? زائر ضامن آهو
شب بارون توی زندون? دیدمش با لب خندون یه عالم ستاره پاشید تو? شب ابری زندون...
قصه های این ستاره? تا ابد دنباله داره...
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب
نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب چشمهایت فرات دلتنگی اشکهایت تلاطم غمهاست حال و روز دل شکستهی تو از نگاه غریب تو پیداست
ای غریب مدینهی دوم مرد خلوت نشین سامرّا التماس همیشهی باران حضرت عشق التماس دعا
کوچهی خاکی محلهی غم در غرور از حضور سادهی توست ولی افسوس شرمگین تو و پای پر پینه و پیادهی توست
آه آقا تو خوب می دانی که دل بیقرار یعنی چه پشت دروازه های شهر ستم آن همه انتظار یعنی چه
چه به روز دل تو آوردند رمق ناله در صدایت نیست بگو ای نسل کوثر و زمزم بزم شوم شراب جایت نیست
بی گمان بین آن همه غربت دل تنگ تو نینوائی شد روضه های کبود طشت طلا در نگاه ترت تداعی شد
آری آن لحظه ماتم قلبت بی کسی های عمه زینب بود قاتلت زهر کینه ها ، نه نه ! روضهی خیزرانی لب بود
در عزای تو حضرت باران که گریبان آسمان چاک است نه فقط چشم های ابری ما روضه خوانت تمام افلاک است
یوسف رحیمی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب از ابتدا گِل من را خدا مطهر کرد و بعد عشق تو را در دلم مقدر کرد
به نور ناب نگاه چهارده خورشید وجود و فطرت و ذات مرا منور کرد
زلال ناب ولایت به جان من نوشاند سپس تمام دلم را به نام حیدر کرد
به فضل و رحمت زهرا سرشت قلبم را زلال اشک مرا از تبار کوثر کرد
سپس کمی نمک روضه در وجودم ریخت به عطر سیب حسینی مرا معطر کرد
مرا اسیر غزلهای چشم تو می خواست نگاه روشنتان را کمیت پرور کرد
چگونه می شود الطاف بی کران تو را چگونه می شود ای با شکوه باور کرد
خدا اراده نموده که شاعرت باشم همیشه هر سحر جمعه زائرت باشم
به غیر وادی عشق تو نیست وادی ما ولایت تو مبانی اعتقادی ما
شکوه بی حد تفسیر شیعه برکت توست رهین محضر تو فقه اجتهادی ما
میان چشم تو آیات فتح را دیدیم خروش تو شده روحیة جهادی ما
و آیه آیه قنوتت ترنم ملکوت خلوص سجدة تو مسلک عبادی ما
همیشه نور هدایت چراغ محفل ماست به لطف این که تو هستی امام هادی ما
اگر کم از جلوات جلالی ات گفتیم بذار این همه را پای کم سوادی ما
شدیم مثل گدایان سامرائی تو مگیر خرده بر این خواهش زیادی ما
چه می شود که گدایِ گدای تو باشیم چه می شود بپذیری فدای تو باشیم
همیشه می وزد از مرقدت نسیم بهشت پر است صحن و سرای تو از شمیم بهشت
کنار گنبد و گلدسته های تو دیدیم شکوه عرش خدا، شوکت عظیم بهشت
عبور میکند از بین صحن اطهر تو مسیر روشن حق، راه مستقیم بهشت
همیشه رزق من از دست با کرامت توست میان جنت الاعلی تویی نعیم بهشت
همین که چشم من آقا به چشم تو افتاد شدم اسیر نگاهت شدم مقیم بهشت
دوباره شوق زیارت هوائیم کرده منم کبوتر صحن تو، یا کریمِ بهشت
میان صحن و سرایت کبوترم کردی تو بال های مرا نذر این حرم کردی
بخوان زیارت پر محتوای جامعه را بخوان که خوب بفهمم بهای جامعه را
بخوان که روح بگیرد ولی شناسی مان بخوان و شرح بده آیه آیه جامعه را
نگاه روشن تو ای «مَعادِنُ الرَّحمَة» بنا نهاده در عالم بنای جامعه را
میان عرش و زمین ، در تمامی ملکوت ببین تجلی بی انتهای جامعه را
بگیر دست مرا، «عادَتُکُمُ الاِحسان» ببار بر دل من روشنای جامعه را
تو خواستی که فقط پیرو ولی باشیم همیشه در خط مولایمان علی باشیم
بخوان مرا که به عشق تو مبتلا باشم بخوان مرا که هوائی سامرا باشم
چه خوب می شود آقای من شوی تا من تمام عمر در این آستان گدا باشم
مرا اسیر خودت کن که با عنایاتت ز بندهای تعلق دگر رها باشم
نگاه روشنت اعجاز بی حدی دارد طلا و مس نه، نظر کن که کیمیا باشم
تو خانة دل من را تکان بده شاید در آستانة تو زائر خدا باشم
بده برات زیارت که یک شب جمعه کنار قبر شهیدان کربلا باشم
شوم دوباره دخیل دو قبر شش گوشه فدائی تو و ارباب با وفا باشم
تمام دار و ندارم همه فدای حسین چه می شود که بمیرم شبی برای حسین یوسف رحیمی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب حضرت امام صادق (ع) فرمودند : دشمن ما اهل بیت نیست مگر کسی که حرامزاده باشد. بحار الانوار، ج2، ص443
این صبر بدانند که سر می آید از گرده شان دمار در می آید توهین به امام مهربانی! هیهات تنها ز حرام زاده بر می آید
یوسف رحیمی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب بسم رب النور بسم رب العشق بسم رب الهادی المهدی آن که شعر و هرچه موسیقی ست نذر درگاهش آن که پاکان هنر در پای او سجاده افکندند بسم رب العشق آن که حافظ ها و سعدی ها عشق او و آل او را بر زبان دارند بسم رب الهادی المهدی صاحب عصری که عالم وامدار اوست گرچه دجالان بدآهنگ گرچه شیطان های بد ترکیب داردار و واق واق خویش را آواز می گویند این نه موسیقی ست این نه شعر و نه ترانه این همه فحش است این فضیحت نامه ی صهیون و آمریکاست بچه های نطفه هایی از لجن روییده در مرداب کارگردان استخوانی پرت خواهد کرد پیش دم جنبانی چلپاسه ای بدبو آن دَل هرجایی یابو
مزد وق وق کردن سگهای بی اصل و نسب این است مزد سگدوخوانی این از شغالان بدصداتر مزد این چندین دهان بی چاک استخوانی مزد این مزدورهای مست عیاشش فکر چندین جایزه از دست خام چند خاخام اند جایزه در راستای فکرهایی از جنابت تا جنایت پُر جایزه در راستای گنده گویی ها و چیزی از همین هایی که می دانید و می دانند پولهای هرزه سهم حنجر بدبوی فحاشش
مرتدند اینان نه یک تن شان مرتد اول همین بالاترین با بچه های تخس بی مادر با همان اصحاب یک پاشان به اسرائیل با همان مسئول کلاشش مرتد دوم کارگردان چنین آهنگ بد آهنگ مرتد سوم همین خفاش عیاشش ... مانده آن سو مادری چشم انتظار راه مادری شرمنده ی شاهین... نه ، خفاشش! ازغیرت الشعرا علیرضا قزوه نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم از کاظم بهمنی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب بگذار که این باغ درش گم شده باشد جز چشم به راهی به چه دل خوش کند این باغ باغ شب من کاش درش بسته بماند بی اختر و ماه است دلم مثل کسی که شب تیره و تار است و بلا دیده و خاموش چاهی است همه ناله و دشتی است همه گرگ آن روز تو را یافتم افتاده و تنها پیچیده شمیمت همه جا ای تن بی سر شاعر استاد سعید بیابانکی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب توسط سعید بیابانکی نوشته شده در تاریخ دوشنبه 91/3/1 توسط محب
|