خوب است که مادر دل نَر داشته باشد
دور و بَر خود چند پسر داشته باشد
خوب است که مادر نرود جز به ره عشق
چون فاطمه احساس خطر داشته باشد
خوب است برای مدد زاده ی حیدر
از نسلِ علی سایه ی سَر داشته باشد
می گفت به فرزندِ یَلَش مادرِ عبّاس
بایست علمدار جگر داشته باشد
خوب است که در لشکرِ خود زاده ی زهرا
بالای سَرِ خیمه قمر داشته باشد
وقتی خطری مایه ی تهدید امام است
اینجاست که باید سپری داشته باشد
روزی که امان نامه ی کفّار بیاید
دل باید از این فتنه خبر داشته باشد
حیف است که خون با عرقِ شرم نریزیم
چون اهل حَرَم دیده ی تَر داشته باشد
با فاطمه گویم که منم دل نگرانت
جانِ پسرانم به فدای پسرانت
یا امِّ بنین حالِ گرفتار ندیدی
دستانِ قَلَم، اشکِ علمدار ندیدی
بر پیکرِ بی دستِ علمدارِ رشیدَت
آشفتگیِ سیّد و سالار ندیدی
مادر به خدا بس که وفا داشت ابالفضل
غوغای مُواساتِ سپهدار ندیدی
گر آب نیاورد نگو آبرویش رفت
در بارش آن دیده و رخسار ندیدی
یک لشکرِ قد ارکه بنشست به زانو
پا تا سَرِ او تیر چُنان خار، ندیدی
شقُّ القمر کوفه که در علقمه رُخ داد
تکرارِ رُخ حیدر کرّار ندیدی
آنقدر ادب داشت که با سَر به زمین خورد
سجّاده ی خون بر بدن یار ندیدی
پس داد هر آن درس که در نزد تو آموخت
بالندگیِ مکتبِ ایثار ندیدی
مادر که شود امِّ بنین هیچ غمی نیست
در عهد و وفای پسرش هیچ کمی نیست