درآتشم هماره دمادم به سوزوساز
درالتهاب عشق دلم میزندگداز
جدت على است شاه گداپرورکریم
تو پور حیدرى ندانى مگر نیاز
هرشب امیدوصل تولالاى خواب ما
دیگربس است قصه هجران مکن دراز
گوینداگرکه گمشده دارى زسوزدل
روکن به قبله وبگوفارس الحجاز
تودرمیان ودیده ناپاک وخاطى ام
محروم ازجمال تواى سرونازناز
من گم شدم به بحرخطاغرقه گشته ام
ازاین فرود مراببر اى همه فراز
یک عمربافراق تودمساز بوده دل
یک شب بیاتوبادل دیوانه ام بساز
از خلوت عباسیه