جمجه ام درد می کند
کسی در سرم سوت میزند
ومن
دلم می خواهد فریاد بزنم
آی....مردم.....آی اهالی این خرابه های مجاور
آی تمام کسانی که از کنارم رد میشوید
من ...
من....
من...
بستنی میخواهم
قمقمه ام خالی شده
کسی از آن طرف بی سیم جواب نمی دهد
آخر لا مصب ها من تشنه ام
بستنی میوه ای می خواهم با نون اضافه...
سرم سوت میکشد
رونالدو توی جمجمه ام روپایی می زند
من فکر می کنم
تنها کاری که باید بکنم این است
روی سیم های خاردار دراز بکشم
تا بچه ها معبر را باز کنند
آنوقت شاید بتواتم به ژولیس سزار گل بزنم
سرم سوت پایان نود دقیقه را
می کشد
به اندازه 4 مد کشیده در ست مثل
ولالضآلین....
الان خیلی آرام شدم
چون بازی به وقت اضافه کشیده نشده
و من می توانم بازهم برای خودم روپایی بزنم
درست مثل رونالدو...
دخترم می گوید:
بابا این توپ چهل تکه که برای من خریدی
چقدر شبیه مغز گوسفندی است
که مامان برای امروز ظهر بار گذاشته
تا با هم یک کله پاچه مشت بزنیم توی رگ...
ومن رگهایم درد می کند
از بس این مرفین های کوفتی داخلش رژه می روند.
{حامد حجتی}