مرتضا گوهر و کعبه صدفش
ناوک غمزه از او دل هدفش
تیغ ابروی خمش برانتر
یا دو دم تیغ که دارد به کفش
نرسد نوبت درویش گدا
به تماشا که دراز است صفش
تا خدا مشتری اوست بگو
برود پیرزنی با کنفش
ازازل پرتو حسنش به دل است
تا ابد ماند وشور و شعفش
مجتهد کی شود آنکس که نخورد
خاک ایوان طلای نجفش
صمد علیزاده