آن گونه را به خاک منه معجرم که هست
حیف از سر تو نیست بیافتد سرم که هست
گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر
تا سر به زانویش بنهی مادرم که هست
اواز قطره عمری م .ح .ب بوده ام
وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...
|
آن گونه را به خاک منه معجرم که هست حیف از سر تو نیست بیافتد سرم که هست گیرم مرا به قتلگهت ره نداد شمر تا سر به زانویش بنهی مادرم که هست نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 91/7/13 توسط محب
|