سحر نوای امامی غریب می آید
که بر مشام دلم بوی سیب می آید...
و این خون گلوی توست که بند نمی آید...
اواز قطره عمری م .ح .ب بوده ام
وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...
|
سحر نوای امامی غریب می آید و این خون گلوی توست که بند نمی آید... نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 91/5/11 توسط محب
|