سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

 

یک عمر اگر روزه بگیریم و بگیرند

همتا نشود با عطش خشک دهانها

آره تمرین کنیم ببینیم اگر کربلا بودیم وعطش و...

اره یا لیتنا کنا معک زیاد گفتیم امتحان کنیم ببینیم توان پای حسین ماندن رو وقت عطش داشتیم

اگر چه بااین حرفها نمیچشیم حتی ذره ای.......

این هم یه روضه عطش برای صبح جمعه دوستان مولا:

آنقدر تشنه ماند که آب از سرش گذشت

با چکمه یک نفر ز روی پیکرش گذشت

وقتی برادرم به زمین خورد ای خدا

افتادم و سرم به زمین خورد ای خدا

ناله زدم که ای پسر مادرم بیا

هفتاد و دومین تلفات حرم بیا

پاشو بیا حسین که دارند میرسند

از دور چند اسب سوارند میرسند

اصلاً چرا غم علی اکبر تو را نکشت؟

تیر آنقدر زدند شدی مثل خارپشت

از هولِ جایزه چقدر دستپاچه بود

سر را برید و جای سرت خنجرش گذاشت

شعر از(حامد خاکی)



نوشته شده در تاریخ جمعه 91/5/6 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.