از چشم های صیغه ای یک مرد
تا ابروان باکره ی یک زن!
از زندگی یک بدن خسته
تا مرگ پای خاطره ی یک زن
از میز شام یخ زده ی تنها
تا صندلی خالی بی مدرک
از روح شاهدان شب از گوشی!
تا تختخواب غلت زده در شک
از قرص ضد حاملگی در ذهن
تا واقعی ترین ِ تصورها
از خواب بچّه ای پر از آرامش
تا ریتم نامنظم خــُرخـُرها
از فانتزی زندگی با هم
تا یک شب ملافه ای خونی!
از دوش های یک نفره با بغض...
تا لکه های گریه ی صابونی
از مَهر صفر ضبط شده در صفر!
تا مُهر و موم تر شدن عادت
از روزهای غم زده ی بی مِـهر
تا حرکت سه حرف پر از غربت
نه! «عشق» نه! دوباره «از» و «تا»... خب؟
از هیچ ِ زندگی دو تا آدم
تا هیچ ِ لحظه ای که بمیری و
هیچ ِ ادامه دادن غم با غم...
زهرا رجایی