آری خیالِ بی تو شدن می کُشد مرا بی تو هوایِ سردِ سخن می کشد مرا تنهــا گلِ بهــاریِ در این چمـن تویی بی تو ، گل و بهار و چمن می کشد مرا از بـس بسوز نـالـه زدم در فـراقِ تو آخـر فغـان و نـالـه ی مـن می کشد مرا پــایِ نگـینِ سرخِ لـبت در رکـابِ دل بی تـو عقیـقِ سرخِ یـمن مـی کشد مرا بی تـو مــرا بقیمـتِ ارزان خریده اند ایـن بیـع و این بهاء و ثـمـن، می کشد مرا خشکیدم از حکایتِ این فصلِ برگ ریز در این خـزان ، جـوانـه زدن مـی کشد مرا آنقدر عِطرِِ نابِ تو بر دل نشسته است حتـی خیـــالِ مُـشکِ خُتـن مـی کشد مرا زین پس مرامِ(( بی تو )) سرودن حرام شد وقتـی خیـالِ بی تو شدن ، می کشد مرا