سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

پرواز بلبلان به نگاه اسیر خوش
نازجوان تازه به صدساله پیر خوش
دیداراشنا به دیارغریب خوش
اوازقطره هابه مذاق کویرخوش

این دو بیت زیباهدیه دوست بزرگوارم شاعر اهل بیت

صمد علیزاده مدیر وبلاگ خلوت عباسیه است 

در روز افتتاح این وبلاگ با نام  آواز قطره

برای مشاهده و ذخیره  آن دسته از عکس های موجود در وبلاگ که قابلیت بزرگنمایی دارند

، در ابعاد واقعی، ابتدا روی آنها کلیک کنید

{با تشکر از محامین{ همون حسن خودمون}}!

*بعض اشعار شعرای بزرگوار قرار داده شده در وبلاگ را که ترجمه مصیبتی دارند را

 مگر بانیت اشک ریختن وحال حزن نخوانید.

اگر اشعار بر اساس روضه مکشوفه سروده شده باشد

این اشعار را در جایی که حق کلام ادا نشود خوانده شود

همین اشعار و کلمات روز قیامت یقه ی گوینده ی این کلام را می گیرد

و می گوید چرا حق مرا ادا نکردی و ...*

برای دیدن همه مطالب وبلاگ روی نام من کلیک کنید:

محب

وبرای دیدن مطالب من در پیامرسان

 اینجا روی پیام‌های ارسالی‌کلیک کنید



نوشته شده در تاریخ یادداشت ثابت - دوشنبه 91/3/23 توسط محب

 غروب بود که چشمش به نیزه ها افتاد
گذار حضرت زهرا، به کربلا افتاد
به محض آمدنش، روی خاک غوغا شد
از آسمان به زمین بیرق عزا افتاد
نگاه کرد و دوید و نگاه کرد و نشست
هزار مرتبه برخاست و ز پا افتاد
تمام حادثه ها را، به چشم خود می دید
(چه ماتم است که در جان نینوا افتاد!)
چه سروهای جوانی که قد علم کردند
چه سروها که در این دشت از جفا افتاد
کنار رود فراتی که از عطش می سوخت
دو دست ساقیِ عطشانِ با وفا افتاد
به جان عالم و آدم، غمی بزرگ و غریب
پس از شنیدن ادرک اخا...اخا ! ، افتاد
(سلام! ماه دلاور! شهید ِ ام بنین !
صدای توست که در ارض و در سما افتاد)
چه ظهر آینه سوزی! چه ظهر مشکوکی...
که از تحمّل آن، چرخ در خطا افتاد
زمین به سرخی مطلق رسید سرتاسر
جهان سراسر از آن ظهر در بلا افتاد
(سلام! اکبر زیبای من ! سرت خوش باد
به زلف های سیاهت گره چرا افتاد؟)
چقدر زنده ی شاهد! چقدر ماه ِ شهید!
چه برکت است که در مجلس شما افتاد؟
زمانِ بارشِ سرهای سرخ بر صحرا
به پای این همه سر، خیل دست و پا افتاد
(سلام! حضرت حرّ ! شادی ات مبارک باد!)
(حبیب! ابن مظاهر ! سرت کجا افتاد ؟)
گریست حضرت زهرا و چشم گریانش
به رقصِ گیسوی در بادها رها افتاد...
(منم که دیده به دیدار دوست کردم باز...)
نگاه کرد و نگاهش به آشنا افتاد
(هزار شکر که دیدم به کام خویشت باز
هزار شکر که سعی ات به این صفا افتاد
 فدای "انکسر ظَهری" ات شوم مادر
شکست قامتِ کوه ات، جدا جدا افتاد ...)
"روندگان طریقت ره بلا سپرند "
که عشق در دل مردان مبتلا افتاد
+
رسیده ام به حوالیِ روضه ی مکشوف
نگاه حضرت زهرا به اسب ها افتاد
سکوت می کنم و پاره پاره می گریم
(سرت کجا گل سرخم؟ تن ات کجا افتاد؟)
نوشته اند می آیی به روضه ی پسرت
بیا که قرعه ی روضه به نام ما افتاد
هوای مادر خورشید دارد این مجلس
بمان ! که بر سرمان سایه ی هما افتاد
 
+
دوباره روضه گرفتیم و بزم غم داریم
تو را برای رسیدن به ماه، کم داریم
سلام حضرت بانو! برای مجلس مان
بساط معرفت و شعر محتشم داریم
قرارمان همه این است: (درک عاشورا!)
بساط سینه زنی زیر این علم داریم
برای بردن نام " حسین " در روضه
وضو گرفته و یارانِ هم قسم داریم
همیشه حسرت بوسیدنِ ضریح ماه
همیشه حسرت شش گوشه و حرم داریم
حرارتی ست که در قلب ها نمی میرد
ببین برای حسین ات همیشه غم داریم
+
سلام بر پسرت آن زمان که جان می داد
گلو بریده، به وقت سحر اذان می داد


وحیده افضلی {} 



نوشته شده در تاریخ جمعه 100/10/10 توسط محب
1535408_452674488167040_1158155644_n.jpg

دوستان عزیز این داستان واقعی است لطفا با دقت مطالعه کنید من (صاحب عکس زیر) محدثه خلف خانی از کودکی دختر لجباز و کنجکاوی بودم. از دوران نوجوانی تا جایی که به یاد دارم پوشش اسلامی را رعایت نمی‌کردم. مادرم اما همیشه سعی می‌کرد تا مرا متقاعد به داشتن حجاب برتر کند اما دوست داشتم خودم مسیر زندگی‌ام را انتخاب کنم. دختر درس‌خوانی بودم و در دانشگاه رشته مهندسی کامپیوتر قبول شدم. سال 89 در کلاس با یکی از همکلاسی‌هایم که دختری بسیجی بود، آشنا شدم. البته او خودش را به من نزدیک کرد و خیلی زود فهمیدم که می‌خواهد به خاطر پوششی که دارم ارشادم کند. حدسم درست بود و بعد از کمی حرف زدن تا مدت‌ها از رعایت حجاب حرف می‌زد. دختر جوان ادامه داد: دوست تازه‌ام یک روز یک جلد کتاب و یک مقنعه به من هدیه داد. اسم کتاب «نیمه پنهان» درباره زندگی شهید چمران بود. راستش را بخواهید از گرفتن هدیه ناراحت شدم و حس کردم به من توهین شده به خاطر همین هدیه‌اش را پس دادم و گفتم دوست ندارم کسی برایم تکلیف مشخص کند. همکلاسی‌ام بدون اینکه ناراحت شود هدیه را پس گرفت. چند روز بعد دوباره کتاب را به من هدیه داد و من بار دیگر هدیه‌اش را پس دادم. این کار بارها تکرار شد تا اینکه سرانجام هدیه را قبول کردم اما تأکید کردم که هرگز آن را ورق نخواهم زد. مدتی بعد نمایشگاه کتابی در مصلای اراک برگزار شد. آن روز همراه مادرم برای خرید راهی نمایشگاه شدم. کتاب هایی که می‌خواستم را خریدم تا اینکه به غرفه کتاب شهدا رسیدم و در آن جا چشمم به کتاب نیمه پنهان ماه افتاد. بدون اختیار به کتاب خیره شدم. متوجه شدم که مادرم با تعجب دارد به من نگاه می‌کند. همان‌جا حس عجیبی داشتم. به جلد کتاب‌های دیگر هم نگاه کردم. روایت زندگی شهدا از زبان همسرانشان کنجکاوی‌ام را بیشتر کرد. از مسئول غرفه سری کامل کتاب‌ها را خریدم. اولین کتاب زندگینامه شهید زین الدین بود که اصلاً او را نمی‌شناختم اما همان لحظه اول حس کردم برایم آشناست و به من نزدیک است. وقتی کتاب را خواندم یک دل سیر گریه کرده بودم. وقتی خواندن کتاب تمام شد، تصمیم گرفتم به زیارت قبرش بروم. وقتی به پدرم گفتم که مرا به زیارت قبر شهید زین الدین ببرد، فهمیدم که پدرم مدتی همرزم شهید بود. آن روز راهی شهر قم شدیم و به مزار شهدا رفتیم. وقتی کنار قبرش نشستم و قرآن را بازکردم از خودم خجالت کشیدم با آن سر و وضعی که داشتم اما همانجا به شهید زین الدین قول دادم تا با حفظ حجاب و شئونات اسلامی خون شهدا را پاس بدارم. سوره محمد (ص) را کنار مزارش خواندم و با چشمانی گریان از او تشکر کردم که اینگونه مرا هدایت و زندگی‌ام را متحول کرد. وی در پایان گفت: از دوران نوجوانی مادرم اصرار داشت تا با او به زیارت امام حسین بروم اما همیشه با خودم می‌گفتم که چگونه امام حسین(ع) مرا قبول می‌کند اما آن روز به شهید زین الدین قول دادم تا به زودی به زیارت امام حسین (ع ) بروم و به امید خدا تا چند روز آینده با مادرم عازم کربلا هستیم.



نوشته شده در تاریخ شنبه 100/5/2 توسط محب
نوشته شده در تاریخ پنج شنبه 100/2/16 توسط محب

تاحالا دندونپزشکی رفتین؟؟؟
اول دکتر چند تا سوزن میزنه تو لثه تون،بعد اون مته رو میگیره دستش...
بعضی وقتا از شدت درد دسته های صندلی رو محکم فشار میدیم و اشک تو چشمامون جمع میشه...
چرا نمیزنین تو گوشش؟
چرا داد و هوار نمی کنید؟
این همه درد رو تحمل کردید،این همه سوزن و آمپول و مته و انبر و ...
خوب اعتراض کنید بهش!
چرا اعتراض نمی کنید؟
تازه کلی هم ازش تشکر میکنیم و میخوایم بیایم بیرون میگیم:آقای دکتر ببخشید وقت بعدی کی هستش؟!
نمی خوای خدا رو اندازه یه"دندونپزشک" قبول داشته باشی...؟؟
به دکتر اعتراض نمی کنیم چون می دونیم این درد فلسفه داره و منجر به بهبود میشه،میدونیم یه حکمتی داره،خوب خدا هم حکیمه...
اصلا قبلا هم به دکتر می گفتند حکیم...
یعنی کارهای او از روی حکمت است.
وقتی درد و رنجی رو تو زندگی ما فرستاد،ازش تشکر کنیم،بگیم نوبت بعدی کی هستش؟
رنج بعدی؟
به من بگو مدرک خدا رو قبول نداری؟؟؟
حتی قد یه"دندون پزشک"؟؟؟
یادت نره اون خیــلی وقته خداست...



نوشته شده در تاریخ چهارشنبه 94/7/22 توسط محب



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93/9/30 توسط محب

 

شعرخوانی جالب دختر 8 ساله درباره حیا

 

 

دانلود کنید و دعا ...

باحجم 3ونیم مگ 3gp:

http://mhbrz.ParsiBlog.com/Files/240a761a253db1e47abdce2dcdd839b2.3gp

فرمت: FLV | حجم: 17 مگابایت | مدت: 4 دقیقه:…

Download Download

زهرا مامان بیا صمیمی باشیم --- مثل دو تا دوست قدیمی باشیم
بیا با هم حرف بزنیم بخندیم --- در رو به روی غصه ها ببندیم
درسته دختر خوبه دلبر باشه --- تو خوشگلی از همه کس سر باشه
جلوه تو ذات دختره می دونم --- کار خداست مقدره می دونم
همه می گن دخترا برگ گلن --- داداش میگه البته یه کم خلن
چسب روی دماغ یعنی که زشتن --- به فکر خط خطی سرنوشتن
پشت این رنگ و روغنا دروغه --- پشت اینا یه طرح بی فروغه
مردا میگن که خوشگلا نجیبن --- راستش و بخوای دخترا مثل سیبن
سیبِ زمین افتاده بو نداره --- رهگذر هم پا رو دلش می ذاره
سیب های روی شاخه چیدن دارن --- از دست باغبون خریدن دارن
بهار خانوم دل نگرون توام --- دلواپس روز خزون توام
حالا که می خوای بری توی خیابون --- خودتو بگیر چراغ نده تو میدون
وقتی که حوا پا گذاشت تو عالم --- به دو می خواست بره به سمت آدم
زد تو سرش فرشته گفت: حاج خانوم --- چه میکنی فردا با حرف مردم
روتو بگیر با این لپای داغت --- بشین بذار آدم بیاد سراغت
آره مامان اینم حرف کمی نیست --- حجب و حیا قصه مبهمی نیست
این روسری یعنی که تو نجیبی --- شکوفه معطر یه سیبی
این روسری پرچم اعتقاده --- نباشه گلبرگها اسیر باده
زلفاتو از روسری بیرون نذار --- چشمای هیز و سمت زلفات نیار
مردای خوب پرده دری نمی خوان --- عشقای لوس سرسری نمی خوان
باید بدونی زندگی بازی نیست --- توهم قرص های اکستازی نیست
اونهایی که پلاس کافی شاپن --- احساسات دخترارو می قاپن
اونی که می ره پارتی های شبونه --- تو کار و بار ،انگل دیگرونه
مردای خوب کاری و اهل دلن --- مردای بد توی خیابون ولن
مردای خوب فقط نجابت می خوان --- از زنشون غرور و غیرت می خوان
علاف مو فشن که مرد نمیشه --- تا لنگ ظهر به رختخواب سیریشه
مردی که قیچی میزنه به ابرو --- از اون نگیر سراغ زور بازو
مردی که بند انداخته مَرده؟ نه نیست --- برا کسی شریک درده ؟ نه نیست
جوهر مردی نداره ، زغاله --- نه مَرده و نه زن ؛ تو حس و حاله
برقِ لب و کرم که اومد تو کار --- مردونگی برو خدا نگه دار
ابرو کمون خیابونا شلوغن --- پر از فریب حرفای دروغن
دوسِت دارم دیونتم ، اسیرم --- یه روز اگه نبینمت میمیرم
یک دو روز بعد تو همین خیابون --- یه لیلی دیگه ست کنار مجنون
برا کسی بمیر که راستی مرده --- جر نزنه ، نپیچه ، برنگرده
بله به کسی بگو که عاشق باشه --- تو حرف عاشقونه صادق باشه
یعنی باید شیفته روحت باشه --- تشنه چشمه شکوهت باشه
آره گلم سرت رو درد نیارم --- ای لوده بازی ها رو دوست ندارم
گیس طلایی به چشماشون زل نزن --- با فوکلات به دستاشون پل نزن
همپای دخترای بد راه نرو --- با چشم باز مامان توی چاه نرو



نوشته شده در تاریخ دوشنبه 93/9/10 توسط محب


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93/8/18 توسط محب
1622601_563589513786632_5623825592637660893_n.jpg

- هوی "چوپون" این چه وضع رانندگیه؟ مرتیکه " گاوُ گوسفند " هاتو فروختی اومدی شهر ماشین خریدی؟ 
- از پشت کوه اومده مرتیکه " دهاتی " ؟ 
- تا دیروز پشکل جارو میکرده حالا اومده پول پارو کنه! 
و.... این نوع توهین ها ریشه در واقعیتی درناک دارد و آن شان اجتماعیِ " دامدار " ، " کشاورز" و " روستا نشین " در کشور ماست ...
این یک واقعیت است که دامداری و کشاورزی تخصص و تلاش و صبر بسیار بالاتری میخواهد تا مثلا موبایل فروشی اما هیچکس برای توهین کردن به کسی مثلا نمیگوید مردک موبایل فروش! یا مردک خدماتی ! .... 
شان اجتماعی در کشور ما یک جور قلب واقعیت است! کشاورز و دامداری که باید روی چشم مردم باشند چه جایگاهی دارند؟ و دلال ماشین و خانه چه جایگاهی؟ 
حتی در مورد همین " خانه " که نوشتم شان " بنّا " را مقایسه کنید با شان و جایگاه یک بنگاه دار املاک! کدام در جامعه ما شان بالاتری دارد؟ 
بنایی که با دانش و زحمت و مهارت و ممارست طی سالها به تولید یک ساختمان رسیده است در جامعه ما جایگاه ویژه تری نسبت به یک کارگر روز مزد ندارد! اما بنگاه داری که "هیچ " تولیدی نداشته و صرفا دلالی یک منزل یا کارخانه را می کند، شان بسیار بالاتری دارد ... 
حالا همین مثالها را تعمیم دهید به کلیت روستا نشینی به مثابه " تولید "، و شهر نشینی به مثابه " مصرف " در کشور ما ... 
کدام " شان " اجتماعی بالاتری دارند؟ روستا نشینی یا شهر نشینی؟ اصلا شهر نشینی یا کلان شهر نشینی؟ 
{ البته مسئله مصرف زدگی در روستاهای امروز را هم می پذیرم .. } 
حالا باید در این شرایط جامعه تعجب کرد که میزان برتری شان اجتماعی انسانها مساوی با توان بیشتر آنها در مصرف باشد نه در تولید !؟
پ.ن: کمی پیچیده ترش کنم!:
اگر ورزش های دو، شنا، باستانی، کشتی ، تیر اندازی و ... که قدمتی چند هزار ساله دارند را ورزشهای " سنتی" در سیطره روستا نشینی بدانیم و به وجه { " تولید نیرو " در کنار مهارت و سرگرمی } آنها نظر بیندازیم شاید بتوان توجه بیش از اندازه به ورزش - صنعت فوتبال به عنوان یک ورزش مدرن در دوران غلبه شهر نشینی را با ویژگی { " مصرف نیرو" به بهانه ی مهارت و سرگرمی } رصد کرد!

10294273_563589547119962_2135627118084246722_n.jpg
منبع :مستند ساز خوب کشورمون اقای یاسر عرب


نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93/8/18 توسط محب

a.vahid

این سخنرانی توسط معظم له درماه شعبان سال 1364 (ه. ش) که به دیدن مناطق جنگی و شهر اهواز رفته بودند ایراد شده است.

 در ابتدا ایشان در جمع نگهبانان این مرز و بوم  مقصد خودشان را از این سفر دیدن چهره های نورانی رزمندگان جبهه و جنگ معرفی می کنند و با اشاره به آیات و روایات وارد شده درباره ی نبرد با دشمنان اسلام، فضیلت شهادت و نبرد در این راه را به آنان متذکر می شوند.

معظم له در ادامه سخنانشان می فرمایند:

من خودم مدتها است که آرزو داشتم که به این سرزمین و دیار سفری بکنم آن هم این سفر فقط به حساب اینکه خودم بیایم از این سفر استفاده کنم و فقط مقصد خودم این بوده که در مجلس شما شرکت کنم چون مجلس شما مجلس دعا است. و این دعا به نظر من مستجاب است. و تمام شرایط اجابت دعا در این سرزمین فراهم است.

ایشان سخنانشان را با چند نصیحت اخلاقی ودعا برای نابودی اسراییل وپیروزی لبنان ودعا به رزمندگان به پایان می برند.

نوار کاست این سخنرانی توسط دوستان به فایل صوتی تبدیل و برای اولین بار در فضای مجازی منتشر می شود.

فایل صوتی این سخنرانی در دو قسمت تقدیم شما می گردد:

قسمت اوّل (27?7 مگابایت)

قسمت دوّم (20?3 مگابایت)

فایلpdf

بسم الله الرّحمن الرّحیم

إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص.[1]

مقصد ما از این سفر زیارت این قیافه های نورانی و این چهره های درخشان به نور ایمان که راستی تا کسی نبیند این منازل را نمی تواند دریابد که اینکه رشید مردها چه کردند. ما البته می شنیدیم ولیکن شنیدن کی بود مانند دیدن! منازلی که در این بیابان ها دیدیم و قدرتی که از این مردان رشید که بدون تردید باید بر اینان اطلاق کلمه ی مرد بلکه جوانمرد کرد و این فتیان بودند که توانستند این منطقه را خلاص کنند و آنچه که آدم فکر کند بدون گفتگو کمیت فکر لنگ است. و سرش این است که این مرد در این قدرتی که نشان دادند به دنیا فهماندن قوت ایمان و قدرت یقین را و راستی دست و بازوی این مردم مجلای قدرت الهی شد. این داستان بازیچه نبود. یعنی بعد از پیدایش این انقلاب و ظهور قوّت ایمان و قدرت دین در این مرز و بوم و آن هم قدرت ایمانی که از مرکز حکومت شیعه به وسیله شخص اوّل روحانیت تشیع جلوه کرد، کمر دنیا را شکست. این بود که خواه ناخواه تصمیم گرفتند که با این جنبش الهی آسمانی بجنگند ولکن وعده خدا این است که: یُریدُونَ لِیُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ[2] اینها می خواهند به پُفشان به جنگ نور خدا بیایند و این جنگ عاقبتش این شد که کَلِمَهُ اللَّهِ هِیَ الْعُلْیا[3] و کلمه ی کفّار سفلی مظهرش در خرمشهر است فعلاً و بدون تردید هر کسی اینجا بیاید و بگذرد از تمام این خرابه ها قدرت ایمان و دین را می بیند که آنان چه کردند و اینان چه کردند. وقتی این چهره ها را آدم میبیند و در مقابل این قیافه ها را آنها رفته اند و اینها مانده اند، در اینجا آنوقت می فهمد انسان که خدا در قرآن مجید چه می فرماید: إِنَّ اللَّهَ یُحِبُّ الَّذینَ یُقاتِلُونَ فی‏ سَبیلِهِ صَفًّا کَأَنَّهُمْ بُنْیانٌ مَرْصُوص[4]. ما هرچه بخواهیم تصور کنیم از مقام و منصب و فضیلت و مرتبت به گرد این کلمه نمی رسد که یک موجودی به جایی برسد که بشود محبوب خدا. این کلمه گفتنش آسان است که بشر به حدی برسد که بشود محبوب خدا. آن ذات مقدسی که مقصد تمام وجود است. هُوَ الْأَوَّلُ وَ الْآخِرُ وَ الظَّاهِرُ وَ الْباطِن[5] آن علم غیر متناهی و آن قدرت غیر متناهی و آن عزت غیر متناهی، ذاتی که ازل است و أبد، یک همچه مقام قدیسی این اظهار لطف را می کند به کسانی که در راه او می جنگند و آن اظهار لطف این است که مقاتلین در سبیل پروردگار محبوب خدایند. آن خدایی که محبوب وجود است، محبوب او کسانی است که مقاتل در راه اویند. از این عنوان دیگه بالاتر عنوانی تصور نمی شود. شارح صحیفه سجادیه، در صحیفه سجادیه در ذیل دعایی که امام چهارم برای اهل ثغور فرموده که شما مرزداران و شما نگهداران ثغور تشیع و اسلام. در این ماه مبارک رمضان این دعا را بخوانید و در جمله جمله ی این دعا تأمّل کنید. در صحیفه سجادیه دعائه لأهل الثغور. دعایی که امام چهارم برای نگهداران مرزها دارد. این دعا، دعای عجیبی است. دعا خیلی مفصّل است. کلمه ای که مقصود ما است این است که شارح صحیفه که از بزرگان فضلاء مذهب است برای معنای شهید وجوهی ذکر کرده. دو وجه خیلی عجیب کنار هم قرار داده شده که شهید را چرا شهید می گویند. یک وجه این است که شهید، شهید است به این جهت که خدا شاهد مقام قرب و قدس و بهشت برین است برای او. وجه دیگر که در این عداد ذکر می کند این است که شهید را شهید می گویند برای اینکه خونش شاهد اوست. این دو کلمه خیلی معنا دارد که شهید به جایی می رسد که دو تا شاهد دارد، یک شاهد شهید خداست، شاهد دوم شهید خون شهید است. از این کلمه ما چه می فهمیم. در قرآن مجید یک جا هست که خدا دو تا شاهد برای حقانیت پیغمبر خاتم ذکر می کند. قُلْ کَفى‏ بِاللَّهِ شَهیداً بَیْنی‏ وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب[6]. به پیغمبرش که أشرف اولین و آخرین است خطاب می کند و می فرماید: بگو دو شاهد برای توست. یکی من، یکی کسی که عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. پیغمبر خاتم دوتا شاهد دارد؛ یک شاهدش خداست شاهد دیگرش علی بن أبی طالب است که من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب ، علی است. خب برای اثبات یک مدّعا در مرحله قضا در دین بیّنه معیّن شده در درجه اوّل دوتا شاهد آن وقت برای خاتم دوتا شاهد یکی خدا، یکی من عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتاب. برای شهید دوتا شاهد؛ یکی خدا، یکی خون شهید. این کلمه می فهماند که خون شهید اینقدر ترقی می کند و اینقدر بالا می رود و اینقدر اوج می گرد که در مقام استشهاد خداوند عالم یک شاهد خودش را خودش قرار می دهد و شاهد دیگر خون شهید را. این مقام دیگه مقامی است که فوق تصوّر بشر است که یک خون آلوده این اندازه قدس و طهارت پیدا  بکند که در ردیف ذات قدوس حق بشود شاهد برای این کسی که در راه خدا به خون خود غلطیده. این است که هیچ مقامی برای شهیدان و کسانی که در راه خدا کار می کنند بالاتر از سه آیه ی قرآن نیست و آن سه آیه بر شما جمعیت تطبیق می کند. کسانی که آمده اند اینجا، برای چه آمده اند؟ اینا آمده اند برای اینکه مرز تشیع را حفظ کنند و مرز اسلام را نگه دارند در مقابل حمله یک مردمی که ریشه ی الحاد و انکار مبدأ و معاد در حزب آنها حاکم است. بنابراین چنین جمعیتی که بیایند در یک همچه جایی برای دفاع از حریم دین اینها از سه صورت خارج نیست. از سه تقدیر طرز حرکت و قیام آنان بیرون نیست. یا می آیند و در این سرزمین کار خود را می کنند و به سلامت بر می گردند که امیدوارم خداوند بقیه ی این جیش مظفّر و منصور را به برکت توجهات ولیّ وقت ارواحنافداه با أجر کامل سالم به أوطانشان برگرداند. یک تقدیر این است. یک تقدیر این است که کسانی که حرکت می کنند به قصد نگهداری این مرز و بوم کشور اسلامی در این انقلاب دینی و در این انقلاب روحانی و نصیبشان در این راه مردن می شود. این هم یک تقدیر است. تقدیر سوّم این است که حرکت می کنند می آیند به این سرزمین و نصیبشان مانند این چهره های درخشان به خون غلیطدن و تبدیل این زندگی عاریتی به زندگی جاوید می شود. سه صورت دیگه بیشتر ندارد و در این سه صورت سه آیه قرآن نقش شما را معین می کند که من به کلمه خدا که أصدق کلمات است وضع شما جوانمردان را در این مجلس روشن کنم. آن کسانی که حرکت کنند، بیایند برای حفظ حدود و ثغور مملکت اسلام و دفاع از حریم مقدس دین که از أظهر مصادیق خروج برای سبیل خداست. وقتی بیایند به این سرزمین و برگردند چنان خداوند عالم گناهان آنها را می آمرزد و آنچه را که انجام داده اند می بخشد که به دو نفر می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[7] آنچه که گذشت گذشت دیگه کار را از سر بگیر. یکی آن وقتی که حاجی آن هم با حج مقبول که حج مقبول از هر کسی ساخته نیست. امام ششم در میدان در روز عرفات در یک همچه سرزمینی وقتی أبی بصیر رو کرد به امام و گفت امسال چقدر حجیج زیاداند فرمود: زجیج زیاد است حجیج زیاد نیستند. پرده را از مقابل نظر أبی بصیر برداشت دید بیابان عرفات سراسر حیوانات مختلف الخلقه اند. این همه آدم غلاف آدم اند نیستند آدم خلاف آدم اند. آن کسی که حجش قبول بشود همچنان که گره پرده ی احرامش را باز کرد به او می گویند: «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[8] آنچه که گذشت گذشت دیگه کار را از سر بگیر. این یک نفر است آن هم با حج مقبول آن هم آن حج مقبول نصیب که بشود. آن کسانی که بروند بقصد خدا که حجّ عبارت از قصد حقّ مقصود خدا باشد و به آن حجّ کامل برسند به آنان می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[9]. ولی گفته ی معتبر از کلام پروردگار از بیان معصوم این است که آن کسی که برای نگهداری از ثغور مملکت اسلام حرکت می کند و می آید همچنان که بر می گردد به خانه اش به او می گویند «ما مضی(مضی) فاستأنف العمل»[10] تمام گذشته ها گذشت دیگر کار را از سر بگیر. این نصیب کسانی است که سالم به وطنشان برگردند. حداقل فایده ای که شما جوانمردان می برید این است که در اینجا می آیید و می روید آن هم با این دنیای سراسر آلودگی، یکسره پاکیزه. کسانی که بیایند و در این راه به وسیله ای مرگشان برسد به تصادفی یا مریض بشوند بمیرند خدا درباره ی اینان چنین می فرماید: وَ مَنْ یَخْرُجْ مِنْ بَیْتِهِ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه[11]؛ دیگه بالاتر مرتبه این است. کسی که خارج بشود از خانه اش در حالتی که هجرت کرده به سوی خدا و به سوی پیغمبر خدا؛ مُهاجِراً إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ. ثُمَّ یُدْرِکْهُ الْمَوْتُ؛ بعد مرگ او را دریابد فَقَدْ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّه این کلمه خیلی مهم است که خدا می فرماید اجر او بر خدا واقع شده، یعنی خدا خودش را در مورد او ضامن کرده. آن هم ضامن اجر به طور مبهم. وقتی خدا بفرماید اجر تو با من آن ذات غیر محدود معلومه چه اجری خواهد داد چون مزد دادن آن هم وقتی مزد ده خدا باشد خدایی که کرمش حدّ ندارد دیگر چه خواهد داد این هم نصیب کسانی است که در این راه مردن نصیبشان بشود.

اما شقّ سوّم؛ دسته سوّم کسانی هستند که در این راه خونشان ریخته بشود. برای اینها چی می گوید، برای اینها آنچه که می فرماید این است: وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون * فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ * یَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل[12] اصلاً بقدری دیگه این مطلب بالاست که از عهده بیان خارج است. گمان نکنید کسانی که کشته شدند در راه خدا أموات اند بَلْ أَحْیاءٌ بلکه زندگان اند اما چه زنده ای أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون، أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون یعنی چه؟ اینها کسانی هستند که بر سر سفره خاصّ خدا می نشینند و آنچه مهم است این جمله بعد است. در قرآن نسبت به کسانی که به مقام کامل ایمان و عمل برسند برای اینها خدا می فرمایند: فَلَنُحْیِیَنَّهُ حَیاهً طَیِّبَهً وَ لَنَجْزِیَنَّهُمْ أَجْرَهُمْ بِأَحْسَنِ ما کانُوا یَعْمَلُون[13] ولی نسبت به این کسان که در این راه کشته شدند نه تنها می فرماید أحیاء، بلکه آنچه که مهم است قسمت دوّم است عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون، عِنْدَ رَبِّهِمْ را در جای دیگر قرآن خدا بیان کرده فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر[14] روز قیامت که می شود همه درجات دارند، مقامات دارند، یک عده صاحب مقام عند الربّ اند. عندیّت ملیک مقتدر را دارند. آن دسته که صاحب این مقام اند کیانند؟ تراز اوّل بشریّت وُجُوهٌ یَوْمَئذٍ نَّاضِرَهٌ * إِلىَ‏ رَبهَِّا نَاظِرَهٌ[15] او یک مقامیه که هر کسی به آنجا نمی رسد، بزرگان عالم از نظر علمی و عملی که به تمام جهات کمال علم و عمل رسیده اند اینها لایق مقام عندیّت حقّ هستند. آن وقت یک جوان هجده ساله می آید در این راه خونش ریخته می شود این بدون معطلی می رود تکیه می زند به همان جا که بزرگان بشریت آنجا تکیه زدند یعنی فی‏ مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلیکٍ مُقْتَدِر[16]. وَ لا تَحْسَبَنَّ الَّذینَ قُتِلُوا فی‏ سَبیلِ اللَّهِ أَمْواتاً بَلْ أَحْیاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون[17]. این است که خوشحالی تنها در آن زندگی نیست عمده در آن عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون است یعنی خوراک اینها فوق کوثر و سلسبیل است. خوراک اینها فوق آن سفره های رنگین وَ لَحْمِ طَیْرٍ مِمَّا یَشْتَهُون[18] است. اینها از سفره ی عندیّت پروردگار روزی می برند. خب این قیافه هایی که می بینید اینها چه بختی داشتند. چه اقبالی داشتند که اینان به این مفتی به یک مرگی که علی ایّ حال در کمین همه هست منتها اینان زدند و بردند. این مردن برای همه هست. کسی نیست که بتواند بگریزد. به پیغمبر خاتم فرمود: إِنَّکَ مَیِّتٌ وَ إِنَّهُمْ مَیِّتُونَ[19]. این شربتی است که همه باید بچشند. قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذی تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاقیکُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون[20] همه می میرند اما پدرشون را فردا درمیارند. ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلى‏ عالِمِ الْغَیْبِ وَ الشَّهادَهِ فَیُنَبِّئُکُمْ بِما کُنْتُمْ تَعْمَلُون اینها مردند ولکن چه مردن عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُون. فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ اینها فرح اند غرق بهجت اند و نشاط به چه؟ به آنچه خدا به آنها داده، از کجا داده مِن فَضْلِهِ از خزینه ی بی پایان فضلش. اصلاً بیان این کلمات در قرآن راستی گیج کننده است فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ خدا خودش داده دیگه نه به وسیله ها، بواسطه یعنی اینها طرف سوداشون خدا است. این پدرهایی که این بچه ها را از دست دادند، این مادرهایی که جوان ها را از دست دادند اینها این کلمات همیشه به نظرشون باشه و بدانند که آنها باید حسرت داشته باشند و آنها که رفتند نهایت درجه ی عیش و شادمانی آنان است. فَرِحِینَ بِمَا ءَاتَئهُمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ اینها استبشار می کنند به آن کسانی که پشت سر ماندند یعنی آن جوان به پدرش می گوید به مادرش می گوید به برادرش می گوید أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ. باز این کلمه را به شما تذکر می دهم اگر معنای این کلمه را می خواهید بفهمید وَ یَسْتَبْشرُِونَ بِالَّذِینَ لَمْ یَلْحَقُواْ بهِِم مِّنْ خَلْفِهِمْ أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ که یک عده به این آسانی به کجا رسیده اند. آن آیه قرآن را بخوانید: أَلا إِنَّ أَوْلِیاءَ اللَّهِ لا خَوْفٌ عَلَیْهِمْ وَ لا هُمْ یَحْزَنُون[21]. کسانی که به مقام اولیاء اللهی رسیده اند اینها دیگه به جایی می رسند که نه ترسی برای آنها است و نه حزنی. همه فردای قیامت می ترسند. همه غمگین اند ولکن یک مشت جوان، کاسب، بقّال، عطّار، بزاز آن وقت میایند به یک مفتی جان دادن به عشق نگهداری کشور اسلام و مملکت جعفربن محمّد الصّادق و احیای اسم امام زمان به این عشق آمدن و جان دادن همین جوان با این شه پر شهادت خودش را می رساند به آشیانه ای که در آن آشیانه طاووس های علیّین یعنی أولیاء الله منزل کرده اند أَلَّا خَوْفٌ عَلَیهِْمْ وَ لَا هُمْ یَحْزَنُونَ. یَسْتَبْشرُِونَ بِنِعْمَهٍ مِّنَ اللَّهِ وَ فَضْل این وضع آنهاست. وضع بازماندگان آنها هم دیگه بالاترین تسلیت، تسلیتی است که خود خدا به آنان می دهد. فقط آنچه که مهم است این است که شما پاکبازان که آمده اید در این راه فقط کاری کنید که دو نکته را هرگز فراموش نکنید. و این دو نکته در نظرتان باشد برای اینکه خیلی شما ارزش دارید.

من خودم مدتها است که آرزو داشتم که به این سرزمین و دیار سفری بکنم آن هم این سفر فقط به حساب اینکه خودم بیایم از این سفر استفاده کنم و فقط مقصد خودم این بوده که در مجلس شما شرکت کنم چون مجلس شما مجلس دعا است. و این دعا به نظر من مستجاب است. و تمام شرایط اجابت دعا در این سرزمین فراهم است. اصلاً خود من در اینجا برای تجارت آمده ام. برای کسب آماده ام. مفت نیامده ام اینجا. أیامی که گرفتار درس و بحث بودم که خود نمی توانستم. بعد که درس و بحث تعطیل شد بالاخره خواستیم ما هم کسبی کرده باشیم تجارتی کرده باشیم. بیاییم یک شب در یک همچه مجلسی که شماها دعا کنید و ما هم در آن دعا… . به دعوت یک بزرگ مردی که رأس روحانیت شیعه است و شما را فرا خوانده برای این میدان برای نگهداری دین و برای حفظ اسلام و برای صیانت قرآن پس بدون ترید شما مردم کسانی هستید که آمده اید فی سبیل الله بجنگید. سبیل خدا همین است. حفظ نوامیس شیعه امروز با شماست. حفظ جان این مردم با شماست و مهم تر از همه حفظ أشهد أن لا اله الا الله و أشهد أنّ محمّداً رسول الله با شما مردم است و حفظ این خاک مقدّس که وقتی چشم آدم به این خاک می افتد آن هم چه خاک پاکی، خاک پاکی که از هر گوشه اش فردای قیامت خدا می داند چه گلی بر می خیزد.

سرخ رویی خواهی از دنیا     به خون آغشته شو

هر شهیدی خیزد از گوری      چو لاله ی احمری

آن وقت فردای قیامت این سرزمین وقتی سبز بشود یک مشت چهره های خونین همه بر می خیزند روایت در کمال اعتبار است که وقتی شهید سر از خاک بر می دارد أَوْدَاجُهُ تَشْخُبُ دَما خون از رگهایش فوران می زند و همان جوری که مرده باید برخیزد. حشر تو به صورت صفت خواهد بود. همانجور که مردی همانجور برمی خیزی. پس آنچه که لازمه فقط دو کلمه است آخر گفتگو شب گذشته است و مقصد من فقط توسل در این مجلس بود و استفاده از دعاهای أنفاس قدسیه ی شما. آنچه که لازم میدونم این است که شما که با یک همچه مقامی روبه رو شدید و همچه سعادتی نصیبتان شده بدانید که شیطان در کمین شماست چون هر مقامی که بزرگ تر است کمند شیطان برای آن مقام قوی تر است. کمند برای شما هم قوی تر است. کاری کنید که خلوص و اخلاصتان برای خداوند متعال از میان نرود و این حال را هی به تمرین در خودتان زنده نگه بدارید که در هر حال از این سه صورت بیرون نیست و مسلم به عنایت پروردگار و به حول و قوه حق و به پیشامد ماه مبارک رمضان امیدوارم به ذات مقدس پروردگار متعال این چند دعا را آمین بگویید با حضور قلب به ذات مقدس پروردگار متعال فردا جمعه ی آخر شعبان است و امشب شب مهمی است شب جمعه آخر ماه شعبان. و این همان جمعه ای است که رسول اکرم در آن خطبه خواند و مردم را آماده باش داد برای اقبال شهرالله و گفت شما اید سیف الله. در پیشامد ماه مبارک رمضان که ماه خداست. و در آن ماه خونی ریخته می شود که مانند آن خون روزگار به خود ندیده. سیدالشهداء من الأولین و الآخرین و مقدّس ترین خونی که در عالم ریخته شده همان خون است که در صبح نوزدهم ماه رمضان در مهراب مسجد کوفه ریخته شده. این مقدّس ترین خون است که در عالم وجود روی زمین ریخته شده چرا؟ برای خاطر اینکه حسین بن علی هرچند سیدالشهداء است ولکن باز در مقابل این پدر که برسد این پدر بنسبه به او می شود سیدالشهداء. خونی در محراب مسجد کوفه ریخت که این خون را روزگار مانندش را ندیده کجا روزگار دیده که یک ذاتی که آن ذات ولادتش در خانه ی خدا. شهادتش در خانه ی خدا.

ندیده کسی در جهان این سعادت          به کعبه ولادت به مسجد شهادت

اصلاً یک همچه موجودی روزگار به خود ندیده. در بیت الله آمد و از بیت الله هم جانش گرفته شد. خونی که چنان ملکی در عالم انداخت که جبرئیل بین زمین و آسمان داد زد تهدّمت واللَّه ارکان‏ الهدی، انفصمت والله العروه الوثقى. یک همچه خون مقدسی. این است که من خدا را قسم می دهم به خودش و به خون پاکی که در ماه خودش بر روی زمین ریخت خداوند این جنگ را منتهی کند به فتح تمام ممالکی که در چنگال کفر و شرک گرفتار است. و همه آنها مسخر بشود به دست شما رادمردان وبیاید زیر بیرق علی بن أبی طالب و شما هم به سلامت به اوطانتان برگردید. اول این خواست را از خدا داریم و امیدواریم که این دعا مستجاب بشود و شما همه سالم برگردید و آن کسانی هم کشته شدند دیگه محتاج به دعای ما نیست بعد از آن وعده هایی که خدا داده. آنها هم در سعادتشون همین اندازه بس که مجرّد اینکه در این هوای داغ جان دادند بدون گفتگو شربت از دست یک همچه کسی گرفتند و نوشیدند و جان دادند. آن کسی که گفت:          یَا حَارُ هَمْدَانَ مَنْ یَمُتْ یَرَنِی[22] آیا می شود به بالین این جانان نیامده باشد آیا می شود آب کوثر به اینان نداده باشد. آنان هم که به اجر خود رسیدند. فقط امیدوارم خداوند متعال به عظمت خودش و به عزت و قداست خون مقدسی که در ماه آینده به نام او ریخته می شود خلوص شما را برای خودش حفظ کند و شما را در هر حال مخلص و وفادار به خودش قرار بدهد و هرگز امام زمان و ولیّ عصر را از مدّ نظر شما نبرد. دو کلمه را فراموش نکنید یکی خدا را و دیگر امام زمان را که او مبدأ فیض است و این هم واسطه فیض و بدانید که در هر حال دنیا و آخرت مال شما رادمردان است و امیدوارم خداوند تمام شما را در یک همچه شب جمعه ای مورد عنایات خاصّه ی ولی عصر قرار بدهد.

الان هم بهتر از همه این است که آخر مجلس است، شب جمعه است و چنین ساعاتی که در این ساعات أنبیاء مقربین همه عازم قبر شش گوشه می شوند و اینجا یک حدیث برایتان بگویم ولو شب گذشته اما مجلس شما خیلی غنیمت است. أبو حمزه ثمالی در آن زمان اضطراب حکومت جور تصمیم گرفت برود به زیارت سیدالشهداء حسین بن علی. حرکت کرد با آن همه شدت و فشار حکومت آن هم در زمان امام چهارم این مرد تصمیم گرفت برود به زیارت قبر امام. حرکت کرد آمد با چه خون دلی شب ها  را راه می رفت و روزها در میان یک گودالی خود را پنهان می کرد که مأموران حکومت بنی أمیّه او را نبینند تا خودش را رساند نزدیک حائر مقدّس حسینی. همان حرمی که تمام شما به عشق آن حرم اینجا نشسته اید وقتی رسید نزدیک خیلی خرّم و خوشحال که امشب را من به زیارت شرفیاب می شوم همچنان که آماده شد برود رو به حرم یک وقت دید یک قیافه نورانی چهره مطلعلعه ای سر راهش را گرفت گفت: أبو حمزه امشب حق ورود نداری. گفت: آخر من این همه جان کنده ام، به عشق این حرم آماده ام، قیافه تو هم به مأموران حکومت بنی أمیّه نمی ماند چرا نمی گذاری من به زیارت این امشب حرم نائل بشم. جواب نداد گفت: أبو حمزه حقّ ورود به این آستانه نداری. دو مرتبه اصرار کرد. ابو حمزه ی ثمالی خیلی بزرگ است یکی از حواریّین امام چهارم است صاحب دعای أبی حمزه ثمالی است و چنین کسی دارای این مقام است. مرتبه سوّم که اصرار کرد گفت أبو حمزه از آن مقامی که تو در درگاه خدا داری مرا دیدی و من برای تو متمثل شدم تا این مطلب را به تو بگویم. من یکی از آن چهار هزار ملکی هستم که وقتی ناله غربت حسین بن علی بلند شد ما خودمان را به این سرزمین رساندیم برای کمکش. وقتی رسیدیم که سر مقدسش بالای نیزه بود. وقتی با این منظره روبه رو شدیم از پروردگار درخواست کردیم دیگر به عالم بالا برنگردیم. جان ما قربان قبر تو یا أباعبدالله. این چه حرمی است که ملکی که از عرش آمده چنان دلبند این تربت میشه که خاک قبر او را بر عرش خدا ترجیح می دهد ما از خدا خواستیم که در این سرزمین بمانیم و جزء وراث این حرم باشیم. امشب به ما مأموریت دادن که أحدی از جنّ و انس را نگذاریم وارد حائر بشود گفتم مگر چه خبر است. گفت ما خبر نداریم ولی این اندازه می دانیم کلیم الله موسی بن عمران روزگاری است که حاجتی به درگاه پروردگار دارد و از خدا می خواهد که آن حاجت برآورده بشود امشب به او اجازه دادند که بیاید کنار قبر حسین بن علی دعا کند که خداوند حاجت او را برآورد. چنین قبری و چنین حرم.

خدایا به خون مقدس سیدالشهداء حسین بن علی پروردگارا به یک همچه وقتی که تمام صفوف أنبیاء الان متوجه اون قبر شش گوشه هستند و تمام ملائکه مقرّبین برای زیارت آن قبر می آیند اسم این جمعیّت را هم در دفتر زوار شب جمعه ی حسین بن علی ثبت کن. حالا که با دعا و آمین شما مردمان روشن ضمیر با این خلوص این دعا به نظر من مستجاب است یک سلام کنیم دیگر، که ما همه امشب بشویم زوار سیدالشهداء و بهتر از همه هم این است این کار را بکنیم همانجور که میگویم اینجور نیت کنید این سلام رو می کنیم بعد شما این سلام را ثوابش را یعنی ثواب سلامی که می کنید در کارهایی هم می کنید بعد از این راه را فراموش نکنید ثواب هر کاری که می کنید این کار را بکنید که میگویم برایتان یعنی عملی را که انجام میدید هر عملی می خواهد باشد ولو زیارت سیدالشهداء، احسان به فقیری، رفتن به میدان جنگی، هر عملی که باشد. ثوابش را در درجه اول نثار کنید برای روح مقدس خاتم النبییّن و أئمّه ی طاهرین. آنها احتیاج به ما ندارند ولکن،

برگه سبزی است تحفه درویش        چه کند بینوا همین دارد

ران ملخ را باید پیش سلیمان برد، سلیمان به ران ملخ احتیاج ندارد ولی وقتی ران ملخ بردی فایده اش این است دست به سرت می کشد آن وقت تاج دار می شوی. این عمل را ثوابش را نثار کن به روح أئمّه هدی عمل قبول می شود دیگه رد نمی شود وقتی نثار کردی. ثواب این اظهار اخلاص را به پیغمبر و جانشینانش نثار کن به روح تمام أنبیاء مرسلین از آدم تا عیسی بن مریم باز ثواب نثار به روح أنبیاء را نثار کن به روح همه مؤمنین و مؤمنات این جور هی نرخ عمل را بالا ببر در تجارت زرنگ باش. اینجور سکه عمل را بالا می بری بعد همان عمل را که باز ثواب خدمت و اظهار اخلاص به أنبیاء را نثار کردی برای روح مؤمنین و مؤمنات ثواب این احسان به تمام مؤمنین و مؤمنات را نثار کن به روح ارحامت که صله رحم بجا آورده باشی. ثواب آن صله رحم را باز نثار کن برای پدر و مادرت. این سلامی هم که امشب می کنی به همین نیت این کار را بکن بالاخره در آخر کار الان وقتیه که این مردم پاکی که به ما خدمت کردن و به تمام این مملکت فراموششان نکنید. باز ثواب احسان به پدر و مادرت را چون خود احسان به پدر و مادر خیلی ثواب دارد که به این سیر تصاعدی در عملت بالا بردی این ثواب را نثار این شهیدان کن. آنوقت اینان هم از پیغمبر استفاده کردن هم از أنبیاء استفاده کردن هم از أئمّه استفاده کردند هم از مؤمنین و مؤمنات استفاده کردند حالا وقتیه که با حضور دل همه بگوییم:

اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه اَلسَّلاَمُ عَلَیْکَ یَا أَبَا عَبْدِ اللَّه وَ عَلَى الْأَرْوَاحِ الَّتِی حَلَّتْ بِفِنَائِکَ‏ وأناخت برحلک عَلَیْکَ مِنِّی سَلاَمُ اللَّهِ أَبَداً مَا بَقِیتُ وَ بَقِیَ اللَّیْلُ وَ النَّهَارُ وَ لاَ جَعَلَهُ اللَّهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنِّی لِزِیَارَتِک السَّلاَمُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلَى عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَوْلاَدِ الْحُسَیْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَیْن.

بار الهی بخون مقدس سیّدالشهداء حسین بن علی، پروردگارا بخون مقدس پدر حسین بن علی، خدایا تو را قسم می دهیم به مادر حسین بن علی، پروردگارا تو را قسم می دهیم به جدّ أمجد حسین بن علی، تو را قسم می دهیم به برادر و فرزندان حسین بن علی، پروردگارا تو را قسم می دهیم به ذات قدوس خودت، خدایا به أرواح تمام أنبیائت، خدایا به نفوس قدیس تمام أولیاء ات، خداوندا تو را قسم می دهیم به تمام اسماء حسناء ات، بار الهی تو را قسم می دهیم بحقّ قرآن و بحقّ صاحب قرآن، تو را بحقّ قرآن و آورنده ی قرآن، تو را بحقّ قرآن مبیّن و مفسّر قرآن، تو را بحقّ قرآن و آیه آیه قرآن، تو را بحقّ قرآن و اسم أعظمت در قرآن که:

امشب حوائج امام عصر را برآور.

فرج ولی زمان را برسان.

خدایا تمام مشکلات و مصائب را از ممالک اسلامی رفع کن.

بار الهی به آنچه تو را به او قسم دادیم و به آنچه که نزد تو است از مقدسات تو را قسم می دهیم که ریشه اسرائیل را بکن .

خدایا مردم بیچاره لبنان را نجات بده.

پروردگارا ریشه مردمانی که طمع به این مملکت دارند چه از کفار بعث عراق و چه از بقیه کفار در شرق و غرب قلع و قم بفرما.

خدایا أرواح کسانی که در راه حفظ این انقلاب مقدس جان خود را نثار کرده اند با سیدالشهداء محشور کن. به بازماندگانشان أجر جزیل و صبر جمیل عنایت بفرما.

خدایا به آن کسانی که الان در میدان جنگ اند به آنان کمک کن

خدایا به این سربازان مدد کن. خدایا به قوت خودت اینان را غنی کن خداوندا به قدرت خودت اینان را مقتدر کن. خدایا به عزّت خود اینها را عزیز کن پروردگارا مخالفین و معاندین و دشمنانشان را مخذول و منکوب بفرما. واجعل اللهم عواقب أمورنا خیراً.

[تکبیر رزمندگان]

 


[1]. صف، آیه4? ترجمه: خداوند کسانى را دوست مى ‏دارد که در راه او پیکار مى ‏کنند گویى بنایى آهنین‏اند!

[2]. صف، آیه8?

[3]. توبه، آیه40?

[4]. صف، آیه4?

[5]. حدید، آیه3?

[6]. رعد، آیه43?

[7]. وسائل الشیعه، ج6، ص79?

[8]. همان.

[9]. همان.

[10]. همان.

[11]. نساء، آیه100?

[12]. آل عمران، آیه169تا 171?

[13]. نحل، آیه97

[14]. قمر، آیه55?

[15].قیامت، آیه 22 و 23?

[16]. قمر، آیه55?

[17]. آل عمران، آیه169?

[18]. واقعه، آیه21?

[19].زمر، آیه30?

[20].جمعه، آیه8?

[21]. یونس، آیه62?

[22]. بحار الأنوار، ج65، ص121?

 

منبع:hr-fallah.ir/?p=1821

 



نوشته شده در تاریخ یکشنبه 93/7/20 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.