سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

این راه برای خسته دور است چقدر
از نور تو چشم بسته دور است چقدر
گامی به تصوّر تو نزدیک شدن

از آینه‌ای شکسته دور است چقدر
با دیدن تو چه محشری خواهد شد
آغاز حیات دیگری خواهد شد
وقتی که به صحن آسمانت برسم

آهوی دلم کبوتری خواهد شد
هر چند دلم نقطه‌ای از تاریکی است
بین من و تو پاره خط باریکی است
در هندسه‌ی عشق مثلث شده‌ایم

من، تو و خدایی که در این نزدیکی است
من باز میان موج گیسوی تو غرق
در خلوت صحن پر هیاهوی تو غرق
تو ماهی و این پلنگِ حیرت زده، شد

در برکه‌ی چشم بچه آهوی تو غرق
هم گنبد و هم رواق این خانه طلا
یک شاخه گلی میان گلدان طلا
بیمار توام؛ هوای این پنجره‌ی-

فولاد نمی‌دهم به ایوان طلا
اینجا همه لحظه‌ها طلایی است چرا؟
هر گوشه‌ی این زمین، هوایی است چرا؟
برمی‌گردم، در این دل مشهدیم 

یک حال عجیب کربلایی است چرا؟
قصدم سفری برای گلگشت نبود
برگشت از آرامش این دشت نبود
در فال خطوط کف دستانم کاش

تقدیر بلیت رفت و برگشت نبود
زرد آمده بودم و طلایی رفتم
شب بودم و غرق روشنایی رفتم
از راه زمینی آمدم با آهو

همراه کبوترت هوایی رفتم
خط، چشم براه ایستگاه است هنوز
شب، سمفونی قطار و آه است هنوز
خوشبخت کبوترت که تا خانه پرید
آهوی تو آواره‌ی راه است هنوز



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/3/30 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.