پيام
+
نقدهايي مثبت و نازکتر از گل بايدش
دلبر ما را که تدبير و تعقّل بايدش
خرده بر جمعيت زلفش اگر گيرد کسي
بس پريشاني که از آن جعد و کاکل بايدش
تا ببيند چند تار زلف او را چون کمند
قدرت تصويرسازي و تخيّل بايدش!
چشم را چون شست و بعدش ديد جور ديگري
آن دو رشته در نظر گيسوي سنبل بايدش!
گر در آن زلف و دماغ و چشم و ابرو مشکليست
بايد از آن بگذرد عاشق،تساهل بايدش!
فرض کن بالاي چشم يار، ابرو ديده است
قبل از آنکه

* کميل *
92/11/24
اواز قطره
فرض کن بالاي چشم يار، ابرو ديده است
قبل از آنکه بر زبان آرد، تامّل بايدش!
تازه گيرم با تأمل خواست لب را وا کند
پيش از آن با لشگر مژگان تقابل بايدش!
پس سر بيدرد را بيخود نبندد دستمال
عارفانه در چنين حالي تجاهل بايدش!
خواهشاً(!) بيجنبهبازي در نيارد اين وسط
«باغبان گر پنجروزي صحبت گل بايدش!»
نوگل ما را چه سود از نقدِ زاغ روسياه
بلکه بهبه-چهچه و تمجيدِ بلبل بايدش!
اواز قطره
منتقد خوب است و بحثينيست در آن، منتها
احتياطاً وقت نقّادي، قراول بايدش!
منتقد بايد هميشه مثبتانديشي کند
عيبها را يا نبيند ، يا تغافل بايدش!
داد از آن روزي که نقدش اندکي منقي شود
فحشها از اين جناح و آن تشکّل بايدش
تا قلم در دست ايشان بود، کژ-مژ مينوشت
چون به دست ما فتاد اينک ، تعادل بايدش!
نقد کن اي دل ولي از فحش دلدارت منال
منتقد گر بيسواد افتد ، تحمّل بايدش!
اواز قطره
حوصله سر رفت از اين بايد نبايدهاي ما
جمل? اعمال فوق الذّکر، در کُل بايدش(!)
دائماً شعر فخيم از بهر شاعر خوب نيست
گاه از روي تفنّن شعرِ بُنجل بايدش!
شد قوافي خرج و از کف رفت نقد «بوالفضول»
باز بر گنجين? «حافظ» تفأل بايدش!