امـشب بیـا یک سر به خوابم مـاه تـابـان
حـالی بپـرس از مـادر پـیـرت پـسـر جان!

دیگر سـراغ از مـا نمی گـیری ،کجـایی؟
شـایـد کـه یـادت رفـتـه قـول ِ زیـر قــرآن

دست تو از وقتی به دست حوریان است
کـمـتـر می افتی یـاد ایـن دستـان لـرزان

تـو همـنـشـیـنی بـا جـوانـان بـهـشـتـی
لـطـفـی نـدارد دیــدن ِ مـا سـالـمـنـدان !

شـرمـنده ام مـادر! دلـم خیـلی گــرفـته
نـاراحت از حـرفـم نـشـو رو بـرنـگـردان...
پـیـش سـمـاور رو بـه رویــایـش نشـسته
مــــادربــــزرگ پـیـر مـن بـا چشـم گریـان

چـیـزی نمی گـوید ولـی از چـشـم هایش
می شد بفهمی در اتاقش هست مهمان

دارد بـــرایـش چــای مـی ریــزد  ولـی او
مـثـل هـمـیـشه لـب نخواهد زد به فنجان

عطر عجیبی خـانـه را پــر کــرده ــ شـایــد
عـطـر گــلــی بـاشـد که مــانـده زیـر بـاران

کاظم بهمنی در : 20/9/87 2:55 صبح

هادی نت برگرفته از نام امام نقی علیه السلام

درصورت تمایل جهت عضویت  به این ادرس تشریف ببرید و عضو شوید

hadinet.ir/view/post:541565

کشتی شکسته ایم به دریای انتظار *** ساحل کجا، راه کجا، ناخدا کجاست

گفتم بیا که منتظرم با کنایه گفت *** یاری که نیست قلب و زبانش جدا، کجاست ?

این هم صوت زیبایی که قول دادم با حجم: 2.8 Mb

بفرمایید:http://uplod.ir/bect5yntb945/aaaaaaah_....aaaaah_.............wma.htm

هرشب چشمامون به اسمونه

پس کی میایی خدا میدونه

عزیز زهرا امید اخر

تویی ای مولا تویی ای سرور

مهربونی کن مولا جان برگرد

سرپناهی کن دستاتو ای مرد

برای اسمت یوسف زهرا

دلامون تنگه برات یامولا

گاهی میگم با خودم که: اخه بی مرام دل چوپون به چی از تو خوش باشه

گوسفند ها هم راه رو بند بیارن بالاخره میرن کنار اما تو چی مدعی" بچه شیعه!!!!!!!!!!!!

سری دارم اگر بر تن امانت دار دلدارم نمیخواهم خیانت کار اموال کسی باشم

نه مجنونم که من لیلا پسندم

نه فرهادم که من شیرین پسندم

ز فرهاد و زمجنون برترم من

که تنها یوسف زهرا پسندم

چنان در قید مهرت پای بندم
که گویی آهوی سر در کمندم

گهی بر درد بی درمان بگریم
 گهی بر حال بی سامان بخندم

مرا هوشی نماند از عشق و گوشی
 که پند هوشمندان کار بندم

مجال صبر تنگ آمد به یک بار
 حدیث عشق بر صحرا فکندم

نه مجنونم که دل بردارم از دوست
 مده گر عاقلی ای خواجه پندم

چنین صورت نبندد هیچ نقاش
 معاذالله من این صورت نبندم

چه جان‌ها در غمت فرسود و تن‌ها
 نه تنها من اسیر و مستمندم

تو هم بازآمدی ناچار و ناکام
اگر بازآمدی بخت بلندم

گر آوازم دهی من خفته در گور
 برآساید روان دردمندم

سری دارم فدای خاک پایت
 گر آسایش رسانی ور گزندم

و گر در رنج سعدی راحت توست
 من این بیداد بر خود می‌پسندم

از: سعدی