سفارش تبلیغ
صبا ویژن
اواز قطره
 
عمری م .ح .ب بوده ام وحال تصمیم گرفتم محب بودنم را جشن خون بگیرم در فکر یک جشنم ...

اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ وَ عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَ عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ

چند روز است که:

دلم  هوای  خدایی  جگر  طلا کرده

هوای صبح و صدایی پر از صفا کرده

غزل غزل بسراید ترانه ها با عشق

کنار  دجله  نشیند، صدا  رها کرده

گهی نت  از دل او ساز ناقصش از من

گهی شراب طهوری که خود جدا کرده

اما عکس وشعری که هوای دلم را عوض کرد:

 

 

اگر به دست تو دریا شود چو جام رحیق
فدای ساغر ناب تو باد ....یار شفیق!

 

حکایت تو دمیده است در طلوع «غدیر»
روایت تو همان «سُکر بامداد» رحیق

اگر که دُرِّ نجف اشک های روشن توست
هر آنچه کوه در این وادی است کوه عقیق

چه نخل ها که به دست تو می شوند بلند
چه چاه ها که به درد تو می شوند عمیق

بخوان دوباره تو یک سوره از نجات بخوان
تمام مردم این شهر مرده اند غریق

«دو دم» نبوده مگر خنجرت که قافیه ام
رسیده است در این دم به ساحت تو و تیغ

بلوغ حرف تو را قله ها نفهمیدند
که نازل آمده «نهج البلاغه» تو بلیغ

نخیل چشم در اوج ...دست ما کوتاه
هزار آه کشیدیم و صد هزار دریغ...

به خاک پای تو حتی زمان نخواهد دید
در ارتفاع تو حتی زمین ندیده ستیغ

«علی»حکایت ناگفته ای است در این شعر
کمان ابروی او برده هوش از سرتیغ

شکاف کعبه همان رد سرخ شمشیر است
که بر جبین تو حک کرده است رنگ عقیق

حامد حجتی

 

 

 



نوشته شده در تاریخ سه شنبه 91/11/17 توسط محب

لوگوی دوستان
لینک دوستان

بالای صفحه



تمامی حقوق این وبلاگ برای اواز قطره محفوظ و انتشار مطالب با ذکر منبع مجاز می باشد.